آیا از عصر شکوهمند رجعت خبر دارید؟
دوشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۲، ۰۳:۴۱ ب.ظ
اشاره : باور به رجعت، که یکی از اعتقادات شیعه است، در طول تاریخ پُر فراز و فرود خود، همواره مورد توجه پژوهشگران عرصة دین بوده است. بدون تردید، بررسی و تحلیل بیشتر این اعتقاد، میتواند حقایق افزونتری را فراروی علاقهمندان قرار دهد؛ به ویژه آن که شیعه معتقد است، علاوه بر روایاتی که در این زمینه در دست است، آیات قرآن نیز دلیلی بر حتمی بودن تحقق این باور به شمار میآید و آیات قرآن، گنجایش بحثهای روزآمد و نو را همواره به عنوان اصلی اساسی برای خود حفظ کرده است.
در این نوشتار، میکوشیم با بهره مندی از زلال معارف پیشوایان معصوم: و بزرگان دین، برای روشنتر ساختن باور رجعت به وسیلة آیات نورانی قرآن،گامی، هر چند کوتاه به جلو برداریم.
پیشدرآمد
پیش از هر سخن، بایسته است معنای لغوی و اصطلاحی رجعت را توضیح دهیم.
«رجعت» در کتابهای لغت، به معنای «بازگشت» است؛ یعنی برگشتن به جایی که پیشتر در آنجا بوده است. [1]
اما در اصطلاح مهدویّـت، «رجعت» عبارت است [2] از: بازگشت دو گروه از مردگان ـ مؤمنان محض و کافران محض ـ به صورتهای پیشین خود، [3] پس از ظهور حضرت مهدی(عج) [4]، تا مؤمنان از برپایی حکومت جهانی عدل، دلشاد و کافران، از فرومایگی و پستی ستمگران، دلگیر شوند. [5]
واژة «رجعت» در این بحث، دارای شهرت کامل است؛ ولی در این باره، واژگان دیگری نیز به کار گرفته شده است؛ از جمله: «کرة»، «عودة»، «بعثة»،«حشر»، «إیاب» و مانند آن.
از آیات، روایات و بیان دانشوران شیعه به دست میآید زندگی در رجعت، اگر چه در دنیاست، زندگی خاصّی است، با ویژگیهای خود که نه ـ به طور دقیق ـ همچون زندگی دنیا و نه همانند زندگی آخرت است و در عین حال، چون زندگی در برزخ نیز نیست. [6]
پیروان مکتب اهل بیت: برای اثبات رجعت در آخرالزمان، افزون بر دلیل عقلی، از آیات قرآن و روایات معصومان: توأماً، بهره گرفتهاند؛ ولی از آن جا که قرآن، اساسیترین منبع اثبات حقایق دینی است، در مسأله رجعت نیز به عنوان نخستین و اصلیترین منبع، مورد توجّه قرار میگیرد.
دربارة رجعت در قرآن، لازم است در سه عرصه بحث و بررسی شود:
1. امکان رجعت؛
2. وقوع آن در گذشته؛
3. وقوع آن در آینده.
امکان رجعت
امکان نیز به دو قسم تقسیم میشود: امکان ذاتی و امکان وقوعی.
امکان ذاتی رجعت:
شکی نیست که رجعت، به خودی خود، دارای امکان ذاتی است؛ چرا که زنده کردن مردگان ـ چه در دنیا و چه در آخرت ـ در توان خداوند است و هیچ خردمندی در آن شک ندارد.
خداوند، در آیات فراوانی با ردّ مخالفان، معجزة زنده شدن مردگان را به دست پیامبران خود، دلیلی بر معاد، قیامت و زنده شدن مردگان، ارائه کرده است.
امکان وقوعی رجعت:
بهترین دلیل بر امکان یک چیز، وقوع آن است. وقوع رجعت، با استفاده از بیانات نورانی قرآن و شواهد تاریخی، به روشنی تمام قابل اثبات است.
وقوع رجعت در گذشته و آینده
دربارة وقوع رجعت در گذشته و نیز در آینده، با یک نگاه گذرا به آیات مربوط به رجعت، با دو دسته آیات مواجه میشویم:
1. گزارش وقوع رجعت در امتهای پیشین
در این دسته از آیات، به روشنی وقوع رجعت میان اقوام و ملل گذشته گزارش شده است؛ مانند داستان زنده شدن کشتة بنی اسرائیل، زنده شدن یاران حضرت موسی، زنده شدن عزیر نبی و مردگانی که به دست حضرت عیسی زنده شدند که به شرح هر کدام میپردازیم:
1ـ1. زنده شدن هفتاد نفر از یاران حضرت موسی علیه السلام
یکی از بارزترین مصداقهای زنده شدن مردگان، حیات یافتن یاران حضرت موسی علیه السلام پس از مرگ است. خداوند، در این باره میفرماید:
وَ إِذْ قُلْتُمْ یَامُوسَی لَن نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّعِقَةُ وَ أَنتُمْ تَنظُرُونَ٭ ثُمَّ بَعَثْنَکُم مِن بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ؛ [7]
«و چون گفتید: «ای موسی! تا خدا را آشکارا نبینیم، هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد» پس ـ در حالی که مینگریستید ـ صاعقه شما را فرا گرفت. سپس شما را پس از مرگتان برانگیختیم؛ باشد که شکرگزاری کنید.»
امام رضا علیه السلام به دنبال این آیة شریف فرمود:
«...چون خداوند با موسی سخن گفت، موسی به سوی قوم خود رفته، واقعه را خبر داد. گفتند: «ما هرگز ایمان نیاوریم، تا سخن خدا را بشنویم». حضرت موسی، از آن جمعیت هفتصد هزار نفری، هفتاد هزار نفر و از آنها هفت هزار، و از آنان هفتصد و از آنان هفتاد نفر برگزیده، با خود به کوه طور برد. آنان چون کلام خدا را شنیدند، گفتند: «ما هرگز به تو ایمان نیاوریم، تا خدا را آشکار را ببینیم». خداوند آذرخشی فرستاد. در اثر ستمشان از آذرخش مردند. موسی عرضکرد: «خداوندا! اگر قوم، مرا متهم کنند که تو به دروغ، ادعای پیامبری میکردی! اینان را بردی و کشتی، در جواب آنان را چه بگویم؟» خداوند، دوباره ایشان را زنده کرد و همراه او فرستاد... ». [8]
تمام مفسران شیعه بدون اختلافی، این آیه را به زنده شدن مردگان (رجعت) در امت حضرت موسی علیه السلام، تفسیر کردهاند:
شیخ طوسی در تبیان، اگر چه استدلال به آیه را بر حتمی بودن رجعت در آخرالزمان نپذیرفته و اثبات آن را نیازمند دلیلهای دیگر دانسته است، در دلالت آیه بر زنده شدن یاران حضرت موسی علیه السلام پس از مردن، تردیدی نکرده است. [9]
علامه طبرسی در مجمع البیان، ذیل این آیه شریفه، پس از بیان این که گروهی از دانشوران شیعه با این آیه، بر جواز رجعت استدلال کردهاند، میگوید: عدهای قائلند رجعت، جز در زمان پیامبر جایز نیست؛ چرا که بدین وسیله معجزه او آشکار میگردد. وی این سخن را باطل دانسته، میگوید:
نزد ما ـ بلکه نزد بیشتر امت ـ اظهار معجزه به دست امامان: و اولیای خدا نیز امکانپذیر است. [10]
بحرانی در تفسیر برهان، ذیل این آیه شریف روایتی از حضرت علی علیه السلام نقل کرده که آن حضرت، آیه را صریح در مردن و زنده شدن دانسته است. [11]
در تفسیر صافی نیز ذیل این آیه مینویسد:
به سبب این که در این آیه، زنده شدن، به پس از مرگ مقید شده است، این آیه نیز دلالت واضح بر امکان و وقوع رجعت دارد که اصحاب ما، بنابر تصریح امامان: به آن معتقدند. [12]
و بالاخره، در تفسیر نمونه، ذیل این آیه شریف میخوانیم:
این آیه از آیاتی است که بر امکان «رجعت» و بازگشت به زندگی در این دنیا دلالت دارد؛ چرا که وقوع آن در یک مورد، دلیل بر امکان آن در سایر موارد است. [13]
مفسران اهل سنّت ـ به جز اندکی- [14] در تفسیر این آیه، دیدگاهی چون مفسران شیعه ارائه کردهاند.
عبداللّه نسفی در مدارک التنزیل، [15] طنطاوی در الوسیط [16]، عبدالرحمن بن علی جوزی در زاد المسیر [17]، آیه را صریح در مردن و زنده شدن دانسته، نظر کسانی را که مردن را به بیهوشی تفسیر کردهاند، ردّ نمودهاند.
برخی این آیه و مانند آن را دلیلی بر رجعت در آخرالزمان دانستهاند؛ ولی به نظر میرسد آنچه از این آیه و تفاسیر ذیل آن به دست میآید، بدون ضمیمه کردن روایات، فقط حکایت وقوع رجعت در امتهای گذشته است. ما نیز فقط به این دلیل این آیات را نقل کردهایم. [18]
1ـ2. زنده شدن کشته بنیاسرائیل
خداوند متعال در سورة بقره، داستان زنده شدن کشته بنیاسرائیل را این گونه بیان میفرماید:
وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّرَءْتُمْ فِیهَا وَاللَّهُ مُخْرِجٌ مَّا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ * فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا کَذَلِکَ یُحْىِ اللَّهُ الْمَوْتَی وَیُرِیکُمْ ءَایَتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ؛ [19]
و چون شخصی را کشتید و دربارة او با یکدیگر به ستیزه برخاستید؛ حال آن که خدا، آنچه را کتمان میکردید، آشکار کرد * پس گفتیم: پارهای از آن ]گاو سربریده[ را [به آن] مقتول [بزنید]، تا زنده شود. خدا این گونه مردگان را زنده میکند و آیات خود را به شما مینمایاند؛ باشد که بیندیشید.
علامه طباطبایی با ردّ سخن کسانی که به توجیه آیه پرداختهاند، نوشته است:
بعضی گفتهاند مراد از این قصه، بیان حکم است و میخواهد مانند تورات حکمی از احکام مربوط به کشف جنایت را بیان کند و بفرماید به هر وسیله شده باید قاتل را به دست آورد، تا خونی هدر نرود؛ مانند آیه
وَ لَکُمْ فِى الْقِصَاصِ حَیَوةٌ؛ «و برای شما در قصاص زندگی است»، [20]
نه اینکه موسی علیه السلام با دُم آن گاو به مرده زده و به معجزه نبوت، مرده را زنده کرده باشد.
آنگاه در پاسخ مینویسد:
خوانندة عزیز توجه دارد که اصل سیاق کلام، به ویژه این قسمت از کلام که میفرماید: «پس گفتیم او را به بعضی قسمتهای گاو بزنید که خدا این طور مردگان را زنده میکند»، هیچ سازگاری ندارد. [21]
قرطبی میگوید: «مراد از آیه، زنده کردن پس از مردن است». [22] طبری نیز ذیل این آیه شریف، پس از بیان مفصل داستان و اقوال درباره قسمتی از بدن گاو که برای زنده شدن به مقتول زدند ـ مردن و زنده شدن را حتمی ذکر کرده است. [23]
از دیگر تفاسیری که به صراحت به زنده شدن مرده اشاره کردهاند، میتوان به تفسیر القرآن العظیم [24]، کشف الاسرار [25]، مدارک التنزیل [26] و... اشاره نمود.
از این آیة شریف، این واقعیت به روشنی به دست میآید که خداوند، کشتة بنی اسرائیل را در همین جهان و پیش از رستاخیز زنده کرد. این، نمونهای از رجعت یا بازگشت به دنیا است.
1ـ3. زنده شدن هزاران نفر
یکی دیگر از مصداقهای برجستة رجعت، زنده شدن هزاران انسان پس از مرگ است. خداوند این حادثة بزرگ را این گونه بیان فرموده است:
أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُواْ مِن دِیَرِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْیَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَشْکُرُونَ؛ [27]
«آیا از [حال] کسانی که از بیم مرگ از خانههای خود خارج شدند و هزاران تن بودند، خبر نیافتی؟ خداوند به آنان گفت: «بمیرید». آن گاه آنان را زنده کرد. آری، خداوند، به مردم، صاحب بخشش است؛ ولی بیشتر مردم سپاسگزاری نمیکنند».
قرطبی در تفسیر الجامع لأحکام القرآن مینویسد:
آنها بیش از ده هزار نفر بودند این گروه، به سبب ترس از مرگ از دیار خود فرار کردند و گمان کردند زنده خواهند ماند؛ پس خداوند، آنها را در محلی که خیال میکردند در آن، از مردن در امان خواهند بود، میراند... .
وی به کلام ابن عربی اشاره میکند که میگوید:
خداوند، آنها را از روی عقوبت میراند؛ آن گاه آنها را زنده کرد. مردنی که به سبب عقوبت باشد، پس از آن، زندگی است؛ در حالی که پس از مردن از روی اجل، زندگی نخواهد بود.
آنگاه دیدگاه خود را، زنده شدن آنها پس از مرگ معرفی و آن را غیر قابل تردید ذکر کرده است. [28]
میان مفسران شیعی، شیخ طوسی در تفسیر التبیان ذیل این آیه شریف نوشته است:
در این آیه، دلیلی است بر ضد منکران عذاب قبر و رجعت؛ چرا که زنده کردن در قبر و زنده کردن در رجعت، همانند زنده ساختن اینها ـ برای عبرت ـ است. [29]
طبرسی نیز این آیه را دلیلی بر ضد منکران عذاب قبر و رجعت را انکار میداند. [30]
در تفسیر نمونه نیز، افزون بر این که این مورد را مصداق کامل رجعت دانسته، آن را دلیلی برای امکان تکرار آن ذکر کرده است. [31]
1ـ4. زنده شدن عزیر، پس از صد سال
أَوْ کَالَّذِى مَرَّ عَلَی قَرْیَةٍ وَهِىَ خَاوِیَةٌ عَلَی عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّی یُحْىِ هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِاْئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ و قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِاْئَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَی طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَی حِمَارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ ءَایَةً للنّاسِ وَانظُرْ إِلَی الْعِظَامِ کَیْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَىْءٍ قَدِیرٌ؛ [32]
«یا مانند آن کس که به شهری که بامهایش، یکسر فرو ریخته بود، عبور کرد [و با خود می] گفت: «چگونه خداوند، [اهل] این [ویرانکده] را پس از مرگشان زنده میکند؟» پس خداوند، او را صد سال میراند. آن گاه او را برانگیخت و [به او] گفت: «چقدر درنگ کردی؟» گفت: «یک روز، یا پارهای از روز را درنگ کردم». گفت: «[نه]، بلکه صد سال درنگ کردی؛ به خوراک و نوشیدنی خود بنگر که [طعم و رنگ آن] تغییر نکرده است و به درازگوش خود نگاه کن [که چگونه متلاشی شده است[. این ماجرا برای آن است که ]هم به تو پاسخ گوییم و هم[ تو را نشانهای برای مردم قرار دهیم و به استخوانها بنگر که چگونه آنها را برداشته و به هم پیوند میدهیم، سپس گوشت بر آن میپوشانیم». پس هنگامى که [چگونگی زنده کردن مردگان] برای او آشکار شد، گفت: «[اکنون] میدانم که خداوند بر هر چیزی تواناست».
قرطبی در تفسیر خود، به روشنی تمام مینویسد: «او را زنده کرد». [33] ابنکثیر نیز علاوه بر بیان مردن و زنده شدن او، سن او را هنگام وفاتش ذکر کرده است. [34] طنطاوی در الجواهر به زنده شدن، تصریح کرده است. [35]، در روح البیان نیز با تاکید فراوان گفته شده است: «در تمام این مدت صد سال، او مرده بوده است». [36]
بنابراین، آنان زنده شدن پس از مرگ در دنیا را پذیرفتهاند؛ امّا از مفسران شیعه، علامه طباطبایی آیه را صریح در زنده شدن پس از مرگ دانسته، در ردّ پندار گروهی که مراد از «موت» را در این جا، بیهوشی میدانند، نوشته است:
لکن ما نفهمیدیم چگونه ممکن است «مردن» در آیه شریف را بر بیهوشی حمل کرده، داستان این شخص را با داستان اصحاب کهف مقایسه نمود؛ چون به فرض این که قبول کنیم داستان اصحاب کهف از قبیل بیهوشی بوده، صرف شباهتی که بین این دو داستان هست، مجوز آن نمیشود که آن دو را با هم مقایسه کنیم؛ زیرا در داستان اصحاب کهف، «میراندن» نیامده است؛ [37]
در حالی که در آیه یاد شده به مرگ تصریح شده است: «خداوند او را صد سال میراند».
ابوالفتوح رازی ذیل آیه شریف میگوید:
در آیه، دلالت است بر صحت رجعت و نادرستی عقیدة کسانی که رجعت را منکر شده، آن را بعید میانگارند. [38]
1ـ5 زنده شدن مردگان به دست حضرت عیسی علیه السلام
در آیات فراوانی از قرآن مجید میخوانیم: یکی از مهمترین معجزههای حضرت عیسی علیه السلام، زنده کردن مردگان بوده است. شیعه و اهلسنّت در کتابهای خود، به ویژه در کتاب های تفسیری، بدان اشاره کردهاند.
خداوند در یکی از آیات قرآن، این گونه از این معجزة حضرت عیسی علیه السلام پرده برداشته است:
وَ رَسُولاً إِلَى بَنِى إِسْرَائِیلَ أَنِّى قَدْ جِئْتُکُم بَِایَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِّنَ الطِّینِ کَهَیَْةِ الطَّیْرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْرَا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَالأَبْرَصَ وَأُحْىِ الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُکُم بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِى بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِى ذَ لِکَ لأَیَةً لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ؛ [39]
«و [او را] پیامبری به سوی بنی اسرائیل [میفرستد که به آنان مىگوید: ] «در حقیقت، من از جانب پرودگارتان برایتان معجزهای آوردهام. من از گل برای شما به شکل پرنده میسازم، آن گاه در آن میدمم؛ پس به اذن خدا پرندهای میشود و به اذن خدا نابینای مادرزاد و پیس را بهبود میبخشم و مردگان را زنده میکنم...».
در حیلة الاولیاء و طبقات الاصفیاء آمده است:
روزی حضرت مسیح، به استخوان جمجمهای سفید برخورد. گفت: «پروردگارا! زندگی را به این بازگردان». خداوند وحی فرمود: «روی خود را برگردان». پس از درنگی کوتاه، نگاه خود باز گرداند؛ دید پیرمردی در حالی که بر بستهای از سبزیجات تکیه کرده، آنجا است. پیرمرد، رو به عیسی کرده، گفت: «ای بنده خدا! کمک کن این سبزیها را به بازار برسانم».
عیسی علیه السلام فرمود: «چه کار میکنی؟» پیرمرد گفت: «هم اینک این سبزیها را چیدهام و آنها را در این نهر شستهام. چون صورتم را برگرداندم، تو را دیدم. حضرت عیسی از او دربارة قومش پرسید؛ چون پاسخ داد، معلوم شد بین آن پیرمرد و حضرت عیسی، پانصد سال فاصله بوده است]یعنی پیرمرد پانصد سال قبل از دنیا رفته بود[. [40]
از دیگر کسانی که زنده شدن مردگان به دست حضرت عیسی را نقل کردهاند، میتوان به سمرقندی در ذیل این آیه شریف، [41] عبدالکریمبن هوازن، [42] ابن اثیر در تاریخ خود، [43] کتاب کشاف عن غوامض التنزیل، [44] و الجامع لاحکام القرآن قرطبی [45] اشاره کرد.
مرحوم شیخ صدوق در کتاب امالی خود، ضمن داستانی عبرتانگیز، چگونگی زنده شدن مردگان توسط حضرت عیسی علیه السلام را این گونه نقل کرده است:
امام صادق علیه السلام فرمود:
«عیسیبن مریم، همراه سه نفر از یارانش، برای کاری از مسیری عبور میکردند. در راه، به سه شمش طلا برخوردند. حضرت عیسی علیه السلام رو به همراهان خود کرده، فرمود: «این، مایه کشتار میشود و مردم را به هلاکت میرساند». آن گاه به راه افتادند. آن سه نفر که به آن طلاها طمع کرده بودند، هر کدام به بهانهای از حضرت عیسی جدا شده، نزد طلاها بازگشتند. پس آن دو نفر، به یکی گفتند: «برو غذایی بخر، تا بخوریم و آنگاه، طلاها را تقسیم کنیم».
او وقتی غذا خرید، سمی در آن ریخت، تا آن دو نفر را به قتل رسانده، تمام طلاها را از آن خود کند. آن دو نیز تصمیم گرفتند وقتی برگشت، او را به قتل رسانند و طلاها را بین خود تقسیم کنند. چون برگشت، او را به قتل رسانده، پس از خوردن غذا، خود نیز از دنیا رفتند. حضرت مسیح بازگشت و آنها را مرده یافت. به اذن خداوند آنها را زنده کرده، فرمود: «آیا به شما نگفتم که این، مایه خونریزی میشود؟» [46]
در مجمع البیان، دربارة آیه «و أحیی الموتی؛ و مردگان را زنده میسازم» گفته است:
عیسی علیه السلام زنده ساختن مردگان را به طور مجاز، به خود نسبت داده است؛ زیرا در واقع، این خداوند بود که هنگام دعای او، مردگان را زنده میساخت و گفته شده است او چهار تن را زنده کرد. آنگاه به کسانی که به دست آن حضرت زنده شدند، اشاره کرده است. [47]
قابل ذکر اینکه افزون بر آیات بالا، موارد فراوان دیگری نیز وجود دارد که از زنده شدن مردگان حکایت دارد.
جمع بندی
در یک جمعبندی کوتاه، به نکات ذیل میتوان اشاره کرد:
1. به تصریح آیات قرآن، رجعتهای فراوانی در گذشته رخ داده است.
2. علاوه بر علمای شیعه، بیشتر دانشمندان اهل سنّت نیز بر اینکه در گذشته، رجعتهایی صورت گرفته است، عقیدهمندند.
بنابراین شکی نخواهد ماند که در گذشته، به ارادة الهی انسانهای فراوانی، پس از مردن، دوباره زنده شده، به زندگی دنیایی بازگشتهاند.
شیعه، با استناد به آیات یاد شده و فرمودة پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که: «هر چه در امتهای پیشین رخ داده است، در امت من هم رخ خواهد داد». و برخی آیات قرآن، وقوع رجعت را در آخرالزمان، حتمی دانسته است. [48]
2. رجعت در آخرالزمان
دسته دوم از آیاتی که دربارة رجعت سخن گفته است، آیاتی است که به بیان برخی از روایات، بر تحقق رجعت در آخرالزمان و پیش از قیامت دلالت دارد.
بر خلاف دسته نخست، این گروه از روایات، نیازمند تأویل، یا تفسیر [49] به وسیلة پیشوایان معصوم: و بزرگان دین است.
برخی از این آیات بدین قرارند:
2ـ1. خروج دابة الارض
یکی از آیاتی که شیعه با استفاده از آموزههای مکتب اهل بیت: معتقد است مربوط به رجعت است، آیهای است که از خروج دابة الارض سخن میگوید. در این آیه میخوانیم:
وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَآبَّةً مَنَ الأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَاسَ کَانُواْ بَِآیَتِنَا لا یُوقِنُونَ؛ [50]
و چون قول [عذاب] بر ایشان واجب شود، جنبندهای را از زمین براى آنان بیرون میآوریم که با ایشان سخن گوید که: «مردم [چنانکه باید] به نشانههای ما یقین نداشتند».
بنابر روایات شیعه و سنّی، یکی از ویژگیهای مهم دابة الارض، این است که دارای ابزاری است که به وسیله آن، مؤمنان را از کافران باز میشناساند. [51]
در ادامه، صاحب مجمع البیان از علی بن ابراهیم بن هاشم در تفسیرش نقل میکند که امام صادق علیه السلام فرمود:
مردی خدمت عمار رسید و به او گفت: «آیهای در قرآن است که ذهن مرا مشغول کرده و من معنای آن را نمیفهمم». عمار پرسید: «کدام آیه؟» آن مرد این آیه را تلاوت کرد و پرسید: «مراد از دابةالارض چیست؟» عمار گفت: «به خدا قسم! نمینشینم و نمیخورم و نمیآشامم؛ مگر آن که آن را به تو بنمایانم». سپس عمار و آن مرد، خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام رسیدند. علی علیه السلام مشغول خوردن خرما و کره بود. عمار نشست و با آن حضرت، مشغول خوردن شد. آن مرد تعجب کرد و پرسید: «مگر تو قول نداده بودی تا او را به من نشان ندادی، نخوری و نیاشامی؟» عمار جواب داد: «اگر عاقل باشی، نشانت دادم». [52]
علامه طباطبایی در بحث روایی در ذیل آیه شریف، به نقل از تفسیر قمی از حضرت امام صادق علیه السلام روایت میکند:
«رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین برخورد و او را در مسجد خوابیده دید؛ بدین حال که مقداری شن جمع کرده و سرش را روی آن گذاشته بود. حضرت با پای خود حرکتش داد و فرمود: «برخیز ای دابةالارض!» مردی از اصحاب عرض کرد: «یا رسولاللَّه! آیا ما هم میتوانیم رفقای خود را به این نام بنامیم؟» فرمود: «نه؛ به خدا سوگند! این نام، جز برای او نیست و او همان دابهای است که خدای تعالی در کتابش دربارة او فرمود: Gوَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ...F».
آنگاه فرمود: «یا علی! چون آخرالزمان شود، خدای تعالی تو را در بهترین صورت بیرون میآورد؛ در حالی که با تو است وسیله داغ نهادن و دشمنان خود را با داغ، نشان میکنی».
مردی به امام صادق علیه السلام عرض کرد: «عامه میگویند: این آیه شریف، به صورت «تَکْلِمُهُم» است؛ [53] یعنى ایشان را جراحت میزنی، حضرت فرمود:
«خدا ایشان را در جهنم زخمی کند؛ برای این که آیه شریف، از کلام میباشد نه از کَلَّمَ». [54]
ظاهر آیه این است که این جنبنده از زمین بیرون میآید... .
بنابراین «دابة»، به معنای «جنبنده» و «ارض»، به معنای «زمین» است و ـ بر خلاف آنچه بعضی میپندارند ـ «دابه» فقط به جنبندگان غیر انسان اطلاق نمیشود؛ بلکه مفهوم وسیعی دارد که انسانها را نیز دربر میگیرد؛ چنانکه در آیه 6 سوره هود میخوانیم:
وَ مَا مِن دَآبَّةٍ فِى الْأَرْضِ إِلَّا عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا؛
«هیچ جنبندهای در زمین نیست، مگر اینکه روزی او بر عهدة خدا است».
و در آیه 61 سوره نحل آمده است:
وَ لَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَا تَرَکَ عَلَیْهَا مِن دَآبَّةٍ؛
«اگر خداوند، مردم را به سبب ستمهایشان مجازات میکرد، جنبندهای را بر زمین باقی نمیگذاشت».
البته اهل سنّت، دابة الارض را موجودی از جنس غیر انسان با مشخصات بسیار عجیب و غریب ذکر کردهاند.
بیضاوی در انوار التنزیل نوشته است:
او جساسه است. روایت شده طول او شصت ذراع است. دارای چهار دست و پا، کُرک و پَر است و دارای دو بال است که کسی از او نمیتواند فرار کند و کسی هم به او نمیرسد. [55]
سیوطی در درالمنثور، پس بیان اقوال دربارة «دابة الارض»، نظر شیعه را مورد توجه قرار داده، با بیان روایتی از حضرت علی علیه السلام از آن حضرت نقل کرده است که به شدّت قول کسانی را که معتقدند او «دابة الارض» است ردّ کرده است. [56]
«ابن کثیر» نیز همین سخن را به حضرت علی علیه السلام نسبت داده، ویژگیهای شگفت آوری برای دابة الارض ذکر کرده است. [57]
مفسران متأخر اهل سنّت نیز اغلب به پیروی از گذشتگان خود، این راه را ادامه داده، همچنان صفات غریب و عجیبی برای دابة الارض ذکر کردهاند. [58]
برخی نیز منصفانه نوشتهاند:
ما هر چه در کتابها جستوجو کردیم، به این اوصاف برای حیوانی برنخوردیم و بر فرض صحیح بودن آن (دابة الارض)، مخالف تمام حیوانها است. [59]
برخی، روایات فوق را غیرقابل اعتماد دانسته [60] و برخی نقل آن را تضییع وقت و سیاه کردن کاغذ سفید ذکر کردهاند: [61]
همان گونه که پیش از این گفته شد، شیعه به پیروی از روایات معصومان: دابة الارض را یک انسان فوقالعاده میدانند که یکی از کارهای مهم او، جدا ساختن صفوف مسلمانان از منافقان و علامتگذاری آنها است. حتی از برخی از روایات استفاده میشود که عصای موسی و انگشتر سلیمان با او است و میدانیم که عصای موسی، رمز قدرت و اعجاز، و خاتم سلیمان رمز حکومت و سلطه الهی است. به این ترتیب، او یک انسان قدرتمند و افشاگر است. [62]
از این رو، در زیارت امام علی علیه السلام به نقل از امام صادق علیه السلام آمده است: السلام علیک یا عمود الدین ووارث علم الاوّلین والآخرین وصاحب المیسم .... [63]
با توجه به مجموع آنچه نقل شد، به راحتی میتوان گفت: «دابةالارض» انسان مهمّی است که برای انجام کاری بس مهمّ پیش از قیامت به زمین باز میگردد.
و نیز اینکه در روایات شیعه و سنّی وارد شده است که مؤمن و کافر را نشانهگذاری میکند و صفوفشان را مشخص میسازد، با انسان سازگار است. سخن گفتن با مردم که در متن آیه قرآن به عنوان توصیف او آمده نیز مناسب همین معنا است.
البته برخی مراد از دابة الارض را حضرت مهدی(عج) و مقصود از خروج او را، ظهور آن حضرت ذکر کردهاند [64] که غیر قابل قبول است.
2ـ2. حشر برخی مردگان
یکی دیگر از آیاتی که به واسطة آن بر حتمی بودن رجعت در آخرالزمان، استدلال شده است، چنین است:
وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِن کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مَمَّن یُکَذِّبُ بَِآیَتِنَا فَهُمْ یُوزَعُونَ؛ [65]
و آن روز که از هر امتی، گروهی از کسانی را که آیات ما را تکذیب کردهاند، محشور میکنیم؛ پس آنان نگاه داشته میشوند، تا همه به هم بپیوندند.
از جمله کسانی که به وسیلة این آیه، بر رجعت در آخرالزمان، استدلال کردهاند، میتوان شیخ مفید [66] و نیز شیخ طوسی [67] را نام برد.
مرحوم طبرسی در تفسیر مجمعالبیان ذیل این آیه شریف نوشته است:
شیعیان که به رجعت عقیده دارند، با این آیه، بر درستی اعتقاد خود استدلال کرده و گفتهاند: آمدن «مِن» در سخن، موجب تبعیض است و دلالت دارد بر اینکه در روز مورد نظر، برخی از اقوام برانگیخته شده و برخى دیگر برانگیخته نمیشوند و این، صفت روز رستاخیر نیست؛ چرا که خداوند سبحان، درباره آن فرموده است «آنان را بر میانگیزیم و هیچ یک از آنان را فروگذار نمیکنیم». [68]
علامه طباطبایی نیز ذیل آیه شریف، پس از بیان برخی اقوال و ردّ آنها، استدلال بالا را بیان میکند. [69] آنگاه در بیان اینکه «حشر» از نظر قرآن، غیر از قیامت است، مینویسد:
این آیه و دو آیه بعدش، پس از داستان بیرون شدن «دابه» از زمین واقع شدهاند که خود، یکی از علایمی است که قبل از قیامت واقع میشود؛ قیامتی که در چند آیه بعد، درباره آن مىفرماید: Gوَ نُفِخَ فِى الصُّورِF و تا چند آیه بعد اوصاف وقایع آن روز را بیان میکند و معنا ندارد قبل از شروع بیان اصل قیامت و وقایع آن، یکی از وقایع آن را زودتر ذکر کند؛ چون ترتیب وقوعی اقتضا میکند اگر حشر یک فوج از هر امتی هم جزو وقایع قیامت باشد، آن را پس از مسأله نفخ صور ذکر فرماید؛ ولی این گونه ذکر نکرد؛ بلکه قبل از نفخ صور، مسأله حشر فوج از هر امتی را آورده است؛ پس معلوم میشود این حشر جزو وقایع قیامت نیست. [70]
در تفسیر قمی نیز همین مضمون را ذیل آیه شریف، به استناد فرمایشی از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که آن حضرت فرمود: مردم دربارة آیة Gیَوْمَ نَحْشُرُ مِن کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًاF چه میگویند؟ راوی میگوید: «میگویند: این آیه دربارة قیامت است». فرمود: «نه، این طور که آنان میگویند، نیست؛ بلکه درباره رجعت است. مگر خدای تعالی، در قیامت از هر امت فوجی را محشور میکند و بقیه آن امتها را رها میکند؟ با اینکه خودش فرمود: Gوَحَشَرْنَهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًاF؛ آنان را محشور کردیم و احدی را از قلم نینداختیم». [71]
ابوالفتوح رازی نیز گوید:
عبداللّه بن عباس گفت: «اصحاب ما به این آیت تمسک کردند در صحت رجعت...» [72].
کوتاه سخن اینکه برانگیخته شدن آیة مذکور در یکی از این سه زمان ممکن است:
پیش از قیامت، پس از قیامت یا در هنگام قیامت و صورت چهارمی نخواهد داشت.
صورت سوم باطل است؛ چرا که حشر در قیامت، کلی است؛ نه اینکه از هر امتی، تعدادی محشور شوند.
صورت دوم نیز باطل است؛ چرا که پس از قیامت، مجرمان به جهنم و نیکان به بهشت خواهند رفت و با این بیان، تنها احتمال اول، باقی خواهد ماند که قول شیعه امامیه است.
2ـ3. پیمان انبیا بر یاری پیامبر صلی الله علیه و آله
از جمله آیاتی که شیعه بر رجعت در آخر الزمان ارائه کرده است، این آیه است:
وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَقَ النَبِیِّینَ لَمَآ ءَاتَیْتُکُم مِّن کِتَبٍ وَحِکْمَةٍ ثُمَّ جَآءَکُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ و قَالَ ءَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَ لِکُمْ إِصْرِى قَالُواْ أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُواْ وَأَنَا مَعَکُم مِّنَ الشَّهِدِینَ؛ [73]
«و [یاد کن] هنگامی که خداوند از پیامبران پیمان گرفت که هر گاه به شما کتاب و حکمتی دادم، سپس شما را فرستادهای آمد که آنچه را با شما است تصدیق کرد، البته به او ایمان بیاورید و حتماً یاریاش کنید و فرمود: «آیا اقرار کردید و در اینباره پیمانم را پذیرفتید؟» گفتند: «آری، اقرار کردیم». گفت: پس گواه باشید و من با شما از گواهانم».
پیروان مکتب اهل بیت: با بهرهمندی از راهنماییهای ایشان، بر این باورند که به روشنی از این آیه استفاده میشود نصرت و ایمانی که از پیامبران بر آن میثاق گرفته شده است، پس از آمدن رسول اکرم صلی الله علیه و آله خواهد بود. افعال «لَتُؤْمِنُنَّ» و «لَتَنصُرُنَّهُ» مضارع مؤکد بوده، بر انجام کار در زمان آینده دلالت دارند؛ یعنی زمانی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و پیامبران گذشته همگی زنده شوند و پیامبران پیشین، طبق پیمان الهی خود، نبی اکرم صلی الله علیه و آله را یاری دهند.
2ـ4. دو بار زنده شدن و دو بار مردن
خداوند، آن گاه که سخنان برخی مردگان را نقل میکند، از زبان ایشان میفرماید:
قَالُواْ رَبَّنَآ أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِّن سَبِیلٍ؛ [74]
«میگویند: پروردگارا! دوبار ما را میراندی و دوبار ما را زنده کردی و به گناهانمان اعتراف کردیم؛ پس آیا راهی برای بیرون شدن [از آتش] هست؟»
در تفسیر قمی در ذیل این آیه شریف، از امام صادق علیه السلام نقل کرده است: «ذلک فى الرجعة؛ [75] این، در رجعت است».
2ـ5. سوگند دشمنان اهل بیت بر زنده نشدن مردگان
از دیگر آیههایی که در بیان معصومان: به رجعت تأویل شده، این آیه است:
وَ أَقْسَمُواْ بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَنِهِمْ لَایَبْعَثُ اللَّهُ مَن یَمُوتُ بَلَی وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا وَ لَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَایَعْلَمُونَ [76]؛
«و با سختترین سوگندهایشان به خدا سوگند یاد کردند که خدا کسی را که میمیرد بر نخواهد انگیخت. آری، [انجام] این وعده بر او حق است؛ ولی بیشتر مردم نمیدانند.»
مرحوم کلینی در کتاب کافی با ذکر سند از ابو بصیر نقل میکند:
«به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: «اینکه خداوند تبارک و تعالی میفرماید: «و آنان با مبالغه و تأکید به خداوند سوگند یاد کنند که خداوند هرگز کسی که بمیرد را زنده نخواهد کرد. بلی البته وعدة الهی حق است؛ لکن بیشتر مردم نمیدانند منظور چیست؟» فرمود: «ای ابوبصیر! ]عامه[ در این باره چه میگویند؟» عرض کردم: «مشرکان چنین میپندارند و برای رسول اکرم صلی الله علیه و آله سوگند مىخورند که خداوند هرگز مردگان را زنده نخواهد کرد». حضرت فرمود: «مرگ بر کسی که چنین سخنی میگوید! از آنها بپرس آیا مشرکان به الله قسم میخورند، یا به لات و عُزّا؟» ابوبصیر میگوید: «گفتم: فدایت شوم! پس برایم معنای آیه را بیان فرما». ایشان فرمود: «ای ابوبصیر! هنگامی که قائم ما به پا خیزد، خداوند گروهی از شیعیان ما را برای یاری او برانگیزد و زنده کند که گیرههای شمشیرهایشان بر روی شانههایشان است. چون این خبر به قومی از شیعیان ما که نمرده باشند برسد، به یکدیگر گویند: «فلان و فلان از قبرهایشان برانگیخته شدند و آنها با قائم علیه السلام هستند». این سخن به گوش گروهی از دشمنان ما برسد؛ آنها گویند: «ای گروه شیعیان! چقدر دروغگو هستید؟ این دولت و حکومت شما است و شما دروغ میگویید؟ نه واللَّه! اینها که شما میگویید زنده نشده و زنده نخواهند شد، تا روز قیامت»؛ پس خداوند، گفتار آنها را حکایت کرده، میفرماید: و آنان با مبالغه و تأکید به خداوند سوگند یاد کنند که خداوند هرگز کسی که بمیرد را زنده نخواهد کرد» [77].
دیدیم شیعه با استفاده از هر دو دسته آیات، با بیان پیشوایان معصوم:، حتمی بودن رجعت را در دوران حضرت مهدی(عج) اثبات کرده است.
دلالت دسته دوم روشن است. آنچه محل بحث بیشتر است، استفاده از دستة نخست آیات، برای اثبات رجعت در آخرالزمان است.
شیعه معتقد است ذکر نمونههایی از رجعت در گذشته، میتواند خود دلیلی بر وقوع آن در آینده باشد. رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در روایتی ارزشمند فرمود: «والذى نفسى بیده لترکبنّ سنن من کان قبلکم حذو النعل بالنعل و القذة بالقذة حتى لا تخطئون طریقهم و لایخطئون سنن بنىاسرائیل»؛ [78] «به آن کسی که جانم به دست او است سوگند! شما مسلمانان با هر سنّتی که در امتهای گذشته جریان داشته است، رو به رو خواهید شد و آنچه در آن امتها جریان یافته است، مو به مو در این امت جریان خواهد یافت؛ به طوری که نه شما از آن سنّتها منحرف میشوید و نه آن سنّتها که در بنیاسرائیل بود شما را نادیده میگیرد».
البته وجود این مضمون با تعابیر مختلف، در دهها کتاب از منابع اهل سنّت، گویای این مطلب است که تکرار آنچه در امتهای گذشته رخ داده است، در امت اسلامی نیز ضروری مینماید.
اکنون به لحاظ اهمیّت، فقط به برخی از این موارد اشاره میکنیم:
رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «هر آینه هر چه بر بنی اسرائیل گذشت، بر امت من نیز خواهد گذشت، بدون هیچ کم و کاستی؛ حتی اگر کسی بین بنی اسرائیل، آشکارا با مادر خود ازدواج کرد، در امت من نیز چنین خواهد شد». [79]
در روایت دیگر، حذیفة بن یمان از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل کرده است که فرمود: «تمام سنّتهای اهل کتاب درباره شما نیز تحقق خواهد یافت، بدون خطا. کسی پرسید: «ای رسول خدا! حتی گوسالهپرستی؟» حضرت فرمود: بلی ...». [80]
البته در منابع روایی شیعه نیز مضمون روایت فوق، فراوان به چشم میخورد که برای اختصار در پاورقی فقط به منابع اشاره میکنیم. [81]
البته این نحوه استدلال در بیانات معصومان: نیز به چشم میخورد که از باب تبرّک، سخن را با آن، به فرجام میبریم:
امام رضا علیه السلام در پاسخ به پرسش مأمون دربارة رجعت، فرمود:
«إِنَّهَا الْحَقُّ وَ قَدْ کَانَتْ فِی الأُمَمِ السَالِفَةِ وَ نَطَقَ بِهَا الْقُرْآنُ وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَکُونُ فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ کُلُّ مَا کَانَ فِی الْأُمَمِ السَالِفَةِ حَذْوَ النَعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّة»؛ [82]
«رجعت، حقّ است. همانا در امتهای پیشین نیز بوده است. قرآن نیز بدان تصریح کرده است و پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: هر چه در امتهای پیشین بوده است، مو به مو در امت من نیز خواهد بود».
کوتاه سخن اینکه تمام اهل سنّت، اتفاق نظر دارند که در امتهای گذشته رجعتهایی صورت گرفته است و نیز اتفاق نظر دارند که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «هر چه در امتهای گذشته رخ داده است، در امت من نیز اتفاق خواهد افتاد». و شکی نیست که رجعت، یکی از مهمترین حوادث امتهای قبل است و نیز شکی نیست که تا امروز، چنین رویدادی در امت اسلامی رخ نداده است؛ بنابراین در آینده چنین خواهد شد.
پی نوشت
{1}. ر.ک: رازی، احمدبن فارس، معجم مقاییس اللغة؛ فیروزآبادی، مجدالدین محمدبن یعقوب، القاموس المحیط؛ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن.
[2] . البته به سبب شهرت معنای اصطلاحی رجعت، برخی در تعریف لغوی نیز به معنای اصطلاحی اشاره کردهاند. ر.ک: جوهری، صحاح اللغة، طریحی، مجمع البحرین.
[3] . شیخ مفید، اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، (سلسله مؤلفات شیخ مفید، ج4)، ص 77.
[4] . سید مرتضی، جوابات المسائل الرازیه (رسائل الشریف، ج1)، ص 125.
[5] . مرحوم مظفر، عقاید الامامیه، ترجمة علیرضا مسجد جامعی، ص 294.
[6] . ر.ک: علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 2، ص 109.
[7] . بقره: 55 و 56.
[8] . شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السلام ، ج1، ص 200.
[9] . ر.ک: شیخطوسی، التبیان، ج1، ص254.
[10] . طبرسی، مجمع البیان، ج 2ـ1، ص 252.
[11] . ر.ک: بحرانی، البرهان، ج 1، ص 241.
[12] . ر.ک: تفسیر صافی، ج1، ص 133.
[13] . ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 1، ص 259.
[14] . محمد رشید رضا، تفسیر المنار، ج 1، ص 322.
[15] . نسفى، مدارک التنزیل، ج 1، ص 53 ـ 54.
[16] . طنطاوی، الوسیط، ج1، ص137.
[17] . ابن جوزی، زاد المسیر، ج 1، ص 67.
[18] . ر.ک: شیخ طوسی، التبیان، ج1، ص254.
[19] . بقره: 72 و73.
[20] . بقره: 179.
[21] . تفسیرالمیزان، ج 1، ص 204.
[22] . ر.ک: الجامع لاحکام القرآن، ج 1، ص 462.
[23] . ر.ک: تفسیر طبرى، ج 1، ص 286ـ268.
[24] . ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 303.
[25] . میبدی، کشفالاسرار، ج1، ص 233.
[26] . مدارک التنزیل، ج 1، ص 60.
[27] . بقره: 243.
[28] . ر.ک: قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ذیل آیه؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 661؛ میبدی، کشف الاسرار، ج 1، ص 649.
[29] . شیخ طوسی، التبیان، ج2، ص 283.
[30] . طبرسی، مجمع البیان، ج 2ـ1، ص 605.
[31] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 2، ص 222.
[32] . بقره: 259.
[33] . قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ذیل آیة شریف.
[34] . ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 287.
[35] . طنطاوی، الجواهر، ج1، ص239.
[36] . ابوالفتوح رازی، روحالبیان، ج1، ص 412.
[37] . کهف: 11؛ تفسیر المیزان، ج 2، ص 554.
[38] . روض الجنان و روح الجنان، ج2، ص 347.
[39] . آل عمران: 49.
[40] . ابونعیم اصفهانی ، حلیة الاولیاء، ج 6، ص 9.
[41] . ، ابواللیث سمرقندی ، تفسیر القرآن الکریم، ج 2، ص 67.
[42] . قشیری، الرسالة القشیریة، ص 199.
[43] . ابناثیر، الکامل فى التاریخ، ج 1، ص 315.
[44] . زمخشری،کشاف، ج 1، ص 367.
[45] . قرطبی، الجامع لاحکام القران، ج 4، ص 94.
[46] . شـخ صدوق، امالی، ص 152؛ نیـز ر.ک: علل الشرایع، ج2، ص 466؛ کافی، ج2، ص318، ح21.
[47] . محمدرضا طبسی، شیعه و رجعت، ترجمه سیدمحمد میرشاه ولد، ص 66 و 67.
[48] . پس از ذکر دستة دوم آیات، به این استدلال اشاره خواهیم کرد.
[49] . «تفسیر» از واژه «فَسَرَ»، به معنای روشن کردن و آشکار ساختن است و در اصطلاح، عبارت است از: زدودن ابهام از لفظ دشوار که در انتقال معنای مورد نظر، نارسا و دچار اشکال است. ماده «فَسَرَ»، در باب «تفعیل»، بیانگر مبالغه در دستیابی به معنا است. ... از این رو تفسیر، تنها کنار زدن نقاب از چهرة لفظ مشکل و نارسا نیست؛ بلکه شامل زدودن ابهام موجود در دلالت کلام، نیز میشود.
تفسیر، در جایی است که گونهای ابهام، در لفظ وجود دارد و این، موجب ابهام در معنا و دلالت کلام میشود و برای زدودن آن، کوشش فراوانی لازم است.(رک: محمد هادی معرفت، تفسیر و مفسران، ج1، ص18) .
تأویل نیز از «اَول»، به معنای بازگشت به اصل است. تأویل یک چیز، یعنی برگرداندن آن به مکان و مصدر اصلیاش و تأویل لفظ متشابه، یعنی توجیه ظاهر آن؛ به طوری که به معنای واقعی و اصیل خودش باز گردد.(همان، ص 22 و 23) بی¬گمان در قرآن، آیات متشابهی وجود دارد که باید تأویل شود؛ ولی جز خداوند و راسخان در علم، کسی آن را نمی¬داند.(آل عمران: 7).
[50] . نمل: 27.
[51] . ر.ک: عبدالرحمن ثعلبی، الجواهر الحسان، ج2، ص5.5، نیشابوری، غرائب القرآن، ج10، ص16.
[52] . طبرسی، مجمع البیان، ج 8ـ7، ص 366.
[53] . ر.ک: جوهری، الصحاح، ج5، ص 2023؛ زبیدی، تاج العروس، ج9، ص49.
[54] . علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 15، ص 567.
[55] . بیضاوى، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ذیل آیه.
[56] . ر.ک: سیوطی، درالمنثور، ج 6، ص 382.
[57] . ابن کثیر، تفسیرالقران العظیم، ج 6، ص 210.
[58] . تفسیر سمرقندى، ج 2، ص 505؛ قرطبى، الجامع لاحکام القرآن، ج 7، ص 180.
[59] . ر.ک: طنطاوی، الجواهر، ج 7، ص 249.
[60] . مراغی، ج 7، جزء 20، ص 22.
[61] . ابو حیان، البحر المحیط، ج 7، ص 96.
[62] . ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، ، تفسیر نمونه، ج 15، ص 551 و 552.(با تصرف)
[63] . من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 589.
[64] . ر.ک: روض الجنان، ج8، ص423.
[65] . نمل: 83.
[66] . شیخمفید، المسائل السرویه، ص32.
[67] . شیخطوسی، التبیان، ج8، ص120.
[68] . مجمع البیان، ج 8ـ7، ص 366.
[69] . کهف: 47.
[70] . علامه طباطبایی، المیزان، ج 15، ص 570.
[71] . علیبن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج 2، ص 36.
[72] . ابوالفتوح رازی، روح الجنان، ، ج 8، ص 424.
[73] . آل عمران: 81.
[74] . غافر: 11.
[75] . علىبن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج 2، ص 256.
[76] . نحل: 38.
[77] . شیخ کلینی، روضه کافى، ص 50، ح 14؛ این روایت با اندک تفاوتی در تفسیر عیاشی و تفسیر قمی نیز ذکر شده است. ر.ک: تفسیر عیاشی، ج 2، ص 259.
[78] . ابناثیر، النهایة فى غریب الحدیث و الاثر، و لسانالعرب، ج 12، ص 72، (ذیل ماده قذذ). همچنین ر.ک: محمد بن جریر طبری، المسترشد؟، سنن ترمذی، ج3، ص331؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج3، ص 244؛ ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج9، ص286؛ متقیهندی، کنز العمال، ج8، ص 94؛ قرطبى، تفسیر قرطبی، ج7، ص 273؛ ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، ج2، ص364؛ ابن حزم، الاحکام، ج6، ص 86 و...
[79] . نیشابوری، حاکم ، المتسدرک علی الصحیحین، ج 1، ص 218.
[80] . مسند الشامیین، ج 2، ص 100، ح 987؛ السنن الواردة فی الفتن، ج 3، ص 534؛ ر.ک: شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 9، ص 286.
[81] . ر.ک: من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 203؛ اعلام الوری، ص 476؛ رجال کشی، ص 20؛ کشف الغمة، ج 2، ص 545؛ کمالالدین وتمام النعمة، ج 2، ص 529.
[82] . شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السلام، ص200.
منبع: www.noorportal.net
نوشته هایی خواندنی درباره انتخابات یازدهم ریاست جمهوری
به سمت یک انتخاب