او می آید ....
او می آید
اومیآید
با کوله باری از عشق
و شاخهای از گل محمدی
و….
سبدی از نان و سبزی
-----
او میآید
تا دوباره بخواند ما را
و ما
دوباره میخوانیم
آیات فراموش شده را
و دوباره، احیا میشویم
-----
او میآید
با کوله باری ازعشق
و دلی به وسعت دریا
و چشمانی به گرمی خورشید
و روشنی ماه
-----
او میآید
با عصایی در دست و دَمی چون عیسی
او حبیب خوبی است
او طبیب خوبی است
دردهای ما را
زخمهای دل را
او شفای خوبی است
میشناسد ما را
میپذیرد ما را
میگشاید دل را
-----
او میآید
تا ما را معنی کند
و ما معنی میشویم
-----
او میآید
و ما
خانه دل را با گلاب توبه، خواهیم شست
-----
او میآید
تا دوباره بخواند،
و ما
دوباره میخوانیم «به نام پروردگاری که انسان را آفرید و به او عزت داد»
و بار دیگر، احیا میشویم
او میآید، او میآید
شاعر: ارسلان رسولی عمارلویی
بخش ادبیات تبیان
- ۹۲/۰۴/۰۳