وحى در قرآن
چهارشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۱، ۰۵:۰۹ ب.ظ
وحى در قرآن به چند معنا آمده است؟
وحى در قرآن، به معانى متعددى به کار رفته است که مى توان آنها را در یک تقسیم بندى چنین بیان کرد:معناى لغوى وحى عبارت است از: اعلام سریع و مخفیانه که همه موارد استعمال وحى در قرآن را به گونه اى حقیقى و یا مجازى شامل مى شود; به عبارت دیگر، معانى مذکور همگى ریشه در معناى لغوى داشته و بدین معنا برگشت مى کنند.
الف) وحى به پیامبران: (کَذَ لِکَ یُوحِى إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکَ ...)[1] این گونه خداى مقتدر حکیم به تو و رسولان پیش از تو وحى مى کند.
استعمال کلمه وحى در بیشتر موارد بدین معنا است; در مورد وحى، تقسیم بندى هاى دیگرى نیز مطرح شده که تفاوت چندانى در ماهیت آن وجود ندارد.[2]
ب) هدایت تکوینى: مانند: (وَ أَوْحَى فِى کُلِّ سَمَآء أَمْرَهَا)[3]] خداوند سبحان] در هر آسمانى نظام تکوینى آن را تقدیر نموده و به ودیعت گذاشته است.[4]
ج) الهام غریزى: مانند: (وَ أَوْحَى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ ...)[5] خداوند به زنبور عسل وحى و الهام کرد ... .
د) الهامات رحمانى: مانند: (وَأَوْحَیْنَآ إِلَى أُمِّ مُوسَى ...)[6] و ما به مادر موسى الهام کردیم ... ; (إِذْ یُوحِى رَبُّکَ إِلَى الْمَلَـئِکَةِ أَنِّى مَعَکُمْ ...)[7] هنگامى که پروردگارت به فرشتگان وحى مى کرد که من با شما هستم.
هـ ) القائات شیطانى: مانند: (وَکَذَ لِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِىّ عَدُوًّا شَیَـطِینَ الاِْنسِ وَالْجِنِّ یُوحِى بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْض زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا ...);[8] این چنین در برابر هر پیامبرى، دشمنى از شیاطین انس و جن قرار دادیم; آنها به طور سرّى سخنان فریبنده و بى اساس به یک دیگر مى گفتند ...
و) (وَإِنَّ الشَّیَـطِینَ لَیُوحُونَ إِلَى أَوْلِیَآئِهِمْ لِیُجَـدِلُوکُمْ ...)[9] و به درستى که شیاطین به دوستانشان القا مى کنند که با شما مجادله کنند ... .
ز) اشاره: مانند: (فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَیْهِمْ أَن سَبِّحُواْ بُکْرَةً وَ عَشِیًّا)[10]او [زکریا] از محراب عبادتش به سوى مردم بیرون آمد و با اشاره به آنها گفت:[ به شکرانه این موهبت] صبح و شام خدا را تسبیح گویید.
اقسام وحى
ارتباط خدا با پیامبرانش به گونه هاى مختلفى رخ داده است که قرآن به صراحت آنها را بازگو کرده است:(وَ مَا کَانَ لِبَشَر أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیًا أَوْ مِن وَرَآىِ حِجَاب أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِىَ بِإِذْنِهِى مَا یَشَآءُ إِنَّهُو عَلِىٌّ حَکِیمٌ)[11] هیچ بشرى را نرسد که خدا با او تکلم کند، جز از طریق وحى، یا از پشت پرده، یا فرشته اى را مى فرستد تا به فرمان امر آن چه را بخواهد به او وحى کند. همانا که خدا بلند پایه و حکیم است.
در این آیه به سه نوع وحى الهى به پیامبران اشاره شده است:
نوع اول: وحى مستقیم
وحى در این نوع، بدون واسطه جبرئیل و یا چیز دیگر و به صورت پنهانى و سریع به پیامبر القا مى شده است. کیفیت این نوع ارتباط بر ما پوشیده است; ولى از گزارش هایى که در روایات و تاریخ نقل شده، بر مى آید که تلقى و دریافت وحى در این نوع ارتباط، دشوارتر بوده و آمادگى بیشترى لازم داشته است.
«پیامبر(ص) هنگام نزول وحى مستقیم، بر خود احساس سنگینى مى کرد و از شدت سنگینى که بر او وارد مى شد، بدنش داغ مى شد و از پیشانى مبارک، عرق سرازیر مى گشت. اگر بر شترى سوار بود، کمر حیوان خم مى شد و به نزدیک زمین مى رسید.
عبارة بن صامت مى گوید: هنگام نزول وحى گونه هاى پیامبر(ص) در هم کشیده مى شد و رنگ او تغییر مى کرد. در آن حال سر خود را فرو مى افکند و صحابه نیز چنین مى کردند.»[12]
برخى از دانشمندان، وحى در خواب را جزء وحى مستقیم شمرده اند; ولى باید توجه داشت که هیچ یک از آیات قرآن در خواب بر پیامبر نازل نشده است.[13]
درباره این که چه تعداد از آیات قرآن به صورت مستقیم بر پیامبر(ص) نازل شده، در بین کارشناسان علوم قرآنى اختلاف نظر وجود دارد. برخى نزول بیشتر آیات قرآن را از طریق مستقیم دانسته اند[14] و برخى نزول هیچ یک از آیات را به صورت مستقیم ندانسته اند.[15]
نوع دوم: وحى از پس پرده
خداى متعال در این نوع ارتباط، بدون وساطت فرشته با پیامبر سخن مى گوید. پیامبر نیز کلام خدا را مى شنود; ولى این کلام از جایى یا شیئى شنیده مى شود; همان گونه که خداى متعال با خلق صدایى در درخت با حضرت موسى(ع) سخن گفت:
(فَلَمَّآ أَتَـهَا نُودِىَ مِن شَـطِىِ الْوَادِ الاَْیْمَنِ فِى الْبُقْعَةِ الْمُبَـرَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن یَـمُوسَى إِنِّى أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَــلَمِینَ)[16] وقتى موسى(ع) به آن آتش نزدیک شد، از جانب وادى ایمن در آن بارگاه مبارک از آن درخت ندا رسید که اى موسى! من خدا و پروردگار جهان هستم.
علامه طباطبائى مى نویسد:
«در این نوع از وحى، واسطه اى وجود دارد که به نام حجاب معرفى شده; لیکن این واسطه سخن نمى گوید; بلکه صدا از ماوراى آن شنیده مى شود. ناگفته نماند که ماورا به معناى پشت سر نیست; بلکه به معناى خارج از شىء و محیط به آن است; چنان که قرآن مى فرماید: (وَ اللَّهُ مِن وَرَآهِم مُّحِیطُم )[17] و خدا از هر سو برایشان محیط است.
نوع سوم: وحى به واسطه فرشته
در این نوع ارتباط، فرشته از جانب خدا نازل مى شده و علوم و معارف الهى را به پیامبران او القا مى کرده است. واسطه در نزول قرآن، جبرئیل امین است که به محضر پیامبر شرف یاب مى شد و آیات قرآن را بر ایشان القا مى کرد. امام صادق(ع) مى فرماید:
«وقتى جبرئیل بر پیامبر نازل مى شد، مانند بنده در برابرش مى نشست و بدون اذن او وارد نمى شد.»[18]
حارث از پیامبر(ص) پرسید:
«وحى چگونه بر شما نازل مى شود؟» حضرت فرمود: «گاهى صدایى را که شبیه صداى زنگ است، مى شنوم و برایم شدید است. وقتى این حالت برطرف مى شود آن چه را گفته در حافظه دارم و گاهى فرشته وحى به صورت مردى برایم ظاهر مى شود و با من سخن مى گوید و آن چه را گفته همه را ضبط مى کنم.»[19]
وحیانى بودن الفاظ قرآن
دلایلى چند بر وحیانى بودن الفاظ قرآن دلالت دارد که شمارى از آنها را به اختصار بیان مى کنیم.دلیل اول: اعجاز بیانى قرآن. تحدى قرآن که در آیه هاى متعددى از قرآن آمده، بسیارى از موارد مربوط به اعجاز بیانى و ساختار لفظى قرآن است و دامنه این تحدى نه تنها کافران و مشرکان بلکه تمام انسان ها و حتى پیامبر را نیز در بر مى گیرد; پس خود پیامبر نیز به عنوان یک انسان و بدون وحى الهى توان آوردن چنین کتابى را ندارد.
دلیل دوم: تعبیر «قول» و «قرائت» نسبت به وحى است. در آیات چندى، از قرآن به «قول» یاد شده است: (إِنَّهُو لَقَوْلُ رَسُول کَرِیم)[20] که این [قرآن] کلام فرستاده بزرگوارى[ جبرئیل امین]است; (إِنَّا سَنُلْقِى عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً)[21] چرا که ما به زودى سخنى سنگین بر تو القا خواهیم کرد.
هم چنین در آیات دیگرى تعبیرهاى «قرائت»، «تلاوت» و «ترتیل» به کار رفته است:
(فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْءَان);[22] (ذَ لِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الاَْیَـتِ وَالذِّکْرِ الْحَکِیمِ)[23] این ها را که بر تو خواندیم از نشانه ها [ى حقانیت تو]و یادآورى حکیمانه است. (وَ رَتِّلِ الْقُرْءَانَ تَرْتِیلاً)[24] ... و قرآن را با دقت و تأمل بخوان.
واژه «قول» بر مجموع دال و مدلول اطلاق مى شود و نه مدلول تنها واژه «قرائت» عبارت است از بازگو کردن عبارت ها و الفاظى که دیگرى تنظیم کرده است. واژه «تکلم» انشاى معنا با لفظ است که خود انسان تنظیم مى کند.[25] نتیجه این که الفاظ و عبارت هاى قرآن از پیامبر(ص) نیست; از این رو نمى گوییم آن حضرت قرآن را «تکلم» کرد; بلکه مى گوییم قرآن را «قرائت» یا «تلاوت» کرد.
دلیل سوم: در قرآن کریم آمده است که پیامبر(ص) اختیار تبدیل و تغییر در قرآن را ندارد:
(... قُلْ مَا یَکُونُ لِى أَنْ أُبَدِّلَهُو مِن تِلْقَآىِ نَفْسِى إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا یُوحَى إِلَىَّ ...)[26] بگو: من حق ندارم که از پیش خود آن را تغییر دهم; فقط از چیزى که بر من وحى مى شود، پیروى مى کنم. من اگر پروردگارم را نافرمانى کنم، از مجازات روز [قیامت]مى ترسم.
این سلب اختیار، نشان دهنده آن است که الفاظ و عبارت هاى قرآن از پیامبر(ص) نیست و گرنه هر انسانى مى تواند آن چه را گفته، به تعبیر و بیان دیگرى بگوید.
دلیل چهارم: پیامبر اکرم(ص) هنگام وحى تلاش مى کرد آیات وحى شده را حفظ کند; از همین رو در آغاز نبوت، آیات را در حال وحى مرتّب تکرار مى کرد تا این که خداوند او را از این کار نهى فرمود و به او اطمینان داد که حفظ و نگه دارى قرآن بر عهده خدا است و هیچ گاه از ضمیر پیامبر(ص) محو یا فراموش نخواهد شد:
(لاَ تُحَرِّکْ بِهِى لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِى * إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُو وَ قُرْءَانَهُو * فَإِذَا قَرَأْنَـهُ فَاتَّبِعْ قُرْءَانَهُو)[27] زبانت را به علت عجله براى خواندن آن [قرآن]حرکت مده; چرا که جمع کردن و خواندن آن بر عهده ما است; پس هرگاه آن را خواندیم، از خواندن آن پیروى کن.
چنان که پس از وحى نیز پیامبر گرامى اسلام(ص) دستور مى فرمود که آیات را بنویسند و ضبط کنند. این حرص و تلاش در حفظ وحى به هنگام وحى و پس از آن، نشان مى دهد که الفاظ و کلمات قرآن در اختیار آن بزرگوار نبوده است تا هرگونه بخواهد تنظیم و ترتیب دهد.[28]
دلیل پنجم: گذشته از آن چه به اختصار ذکر شد، نکته دیگرى که وحیانى بودن الفاظ قرآن را تأیید مى کند، تفاوت قرآن و حدیث از لحاظ سبک، بیان و شیوه ترکیب کلمات و جملات است. این تفاوت و دوگانگى که واقعیتى انکارناپذیر است و با اندک توجهى آشکار مى شود، گواه روشنى بر عدم دخالت پیامبر(ص) در شکل گیرى ساختار لفظى و بیانى قرآن است و نشان مى دهد که آن چه را پیامبر(ص) به صورت قرآن قرائت مى کند، غیر از تعبیر شخص او از اندیشه خویش است.[29]
عربى بودن زبان وحى
آیا این سخن صحیح است که وحىِ خداوند به همه پیامبران، به زبان عربى بوده است؟خداوند متعال مى فرماید: (وَ مَآ أَرْسَلْنَا مِن رَّسُول إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ ...)[30] ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم، مگر به زبان قومش تا حقایق را براى آنان بیان کند [و روشن سازد که چه چیزهایى مایه سعادت و چه چیزهایى مایه شقاوت و بدبختى آنها مى شود].
پیامبران، در درجه اوّل، با قوم خود و با همان ملّتى که از میان آنها برخاسته بودند، معاشرت داشتند و نخستین یارانشان از میان خودشان قیام مى کردند و با کمک آنان، دین الهى در مناطق دیگر گسترش مى یافت; به همین جهت، وحى الهى به لغت و زبان قومشان نازل مى شد; نه به زبان دیگر.[31]
حاملان وحى
حاملان وحى چند نفر بودند؟ چرا در قرآن[32] تنها نام جبرییل(ع) آمده است؟حاملان وحى کسانى اند که قرآن کریم را از طرف خداوند متعال بر قلب مبارک پیامبراکرم(ص) نازل مى کردند و واسطه وحى خداوند به آن حضرت بودند. طبق تصریح قرآن[33] واسطه و پیک وحىِ خداوند متعال به سوى پیامبراکرم(ص) حضرت جبریل(ع) بوده است[34] و او نیز در اجراى مأموریت خود، انصار و اعوانى داشته که مأمورِ مراقبت و نگهبانى از وحى خداوند بوده اند.
قرآن کریم در سوره تکویر آیات 19 تا 21 مى فرماید: (إِنَّهُو لَقَوْلُ رَسُول کَرِیم * ذِى قُوَّة عِندَ ذِى الْعَرْشِ مَکِین * مُّطَاع ثَمَّ أَمِین)[35] این [قرآن] کلام فرستاده بزرگوارى [جبرییل امین]است که صاحب قدرت است و نزد [خداوند]صاحب عرش، مقام والا دارد. فرمانروا و امین است.
در این آیات یکى از اوصاف حضرت جبرییل، فرمانروایى فرشتگان ذکر شده است. از روایات اسلامى استفاده مى شود که جبرییل(ع) گاه براى ابلاغ آیات قرآن، از سوى گروه عظیمى از فرشتگان همراهى مى شد و شاید آیات 15 و 16 سوره عبس (بِأَیْدِى سَفَرَة * کِرَام بَرَرَة) به دست سفیرانى است والا مقام و فرمانبردار و نیکوکار; چنان که برخى از مفسران گفته اند، به همین مطلب اشاره داشته باشد.[36]
کاتبان وحى
براى نوشتن و ضبط قرآن، نویسندگانى بودند که هنگام نزول وحى یا حضور داشتند یا به فرمان پیامبر(ص) فراخوانده مى شدند که برخى از آنها عبارتند از: حضرت على بن ابى طالب(ع)، ابان بن سعد، خالدبن سعید، اُبىّ بن کعب، زیدبن ثابت، ثابت بن قیس، ارقم بن ابى الارقم، حنظلة الاسیدى، علاءالحضرمى، جهیم بن الصلت، معیقیب بن ابى فاطمه و شرحبیل بن حسنة و ... .[37]از احادیث مربوط به نگارش قرآن استفاده مى شود که قرآن بر روى چیزهاى مختلفى مثل: چوب، پوست، استخوان هاى شانه شتر و گوسفند، سنگ هاى ظریف سفید و کاغذ نوشته مى شده است.[38]
تفاوت حدیث قدسى و قرآن
حدیث قدسى به چه معنا است و فرق آن با آیات قرآن چیست؟حدیث قدسى حدیثى است که پیامبر(ص) یا سایر انبیا یا امامان معصوم(ع) از خداوند خبر دهد; بدین گونه که معنا و مضمون آن به وسیله الهام یا در خواب و ... به پیامبر(ص) القا شود و پیامبر(ص) با لفظ خود، آن را ادا کند و یا این که الفاظِ حدیث قدسى نیز وحى الهى باشد و نیز ممکن است هر دو گونه باشد; به هر حال، در حدیث قدسى ادعاى اعجاز وجود ندارد; به خلاف قرآن که به منظور اعجاز و تحدّى با الفاظ خاصى نازل شده و امکان آوردن مانند آن وجود ندارد.
برخى فرق هاى دیگر قرآن و حدیث قدسى عبارت است از:
1. قرآن، سند رسالت و کتاب رسمى دین اسلام، هم چنین کتابى تحریف ناپذیر است; ولى احادیث قدسى چنین جایگاه و ویژگى هایى ندارد.
2. قرآن، قطعى الصدور است; ولى احادیث قدسى، ظنى الصدور; یعنى نمى توان گفت: صددرصد از جانب خدا است; چرا که خبرِ واحد است.
3. احادیث قدسى، برخى از احکام قرآن را ندارند; مانند: لزوم طهارت هنگامِ مَسّ قرآن، حرمت قرائت در برخى اوقات و ... .[39]
[1] شورى، آیه 3.
[2] ر.ک: محمد هادى معرفت، علوم قرآنى، ص 20 ـ 26.
[3] فصلت، آیه 12.
[4] هم چنین آیات 4 و 5 سوره زلزال.
[5] نحل، آیه 68 و 69 .
[6] قصص، آیه 7.
[7] انفال، آیه 12.
[8] انعام، آیه 112.
[9] پهمان، آیه 121.
[10] مریم، آیه 11.
[11] شورى، آیه 51 .
[12] ر.ک: محمد هادى معرفت، علوم قرآنى، ص 30.
[13] ر.ک: ابراهیم امینى، وحى در ادیان آسمانى، ص 103 ـ 105; محمد هادى معرفت، التمهید فى علوم القرآن، ج 1، ص 57 .
[14] ر.ک: ابراهیم امینى، وحى در ادیان آسمانى، ص 103 ـ 105; محمد هادى معرفت، التمهید فى علوم القرآن، ج 1، ص 57 .
[15] سید ابوالفضل میر محمدى زرندى، تاریخ و علوم قرآن، ص 7 ـ 8 .
[16] قصص، آیه 30.
[17] بروج، آیه 20; المیزان فى تفسیر القرآن، ج 18، ص 75 (و آیه 20 از سوره بروج).
[18] بحارالانوار، ج 18، ص 256.
[19] همان، ص 247. براى آگاهى بیشتر ر.ک: ابراهیم امینى، وحى در ادیان آسمانى، ص 102 ـ 108; محمد هادى معرفت، التمهید فى علوم القرآن، ج 1، ص 29 ـ 31 و 55 ـ 70.
[20] تکویر، آیه 19.
[21] مزمل، آیه 5 .
[22] نحل، آیه 98.
[23] آل عمران، آیه 58 .
[24] مزمل، آیه 4.
[25] محمد هادى معرفت، علوم قرآنى، ص 58 .
[26] یونس، آیه 15.
[27] قیامت، آیه 16 ـ 18.
[28] محمود رامیار، تاریخ قرآن، ص 195.
[29] ر.ک: موسى حسینى، وحیانى بودن الفاظ قرآن; پژوهش هاى قرآنى، ش 21 و 22 ، ص 232 ـ 234،/ همچنین ر.ک: على باقرى، «وحى و تجربه دینى از دیدگاه قرآن و اندیشمندان»، مجله تخصصى دانشگاه علوم اسلامى رضوى، ش 4 و 5 (ویژه علوم قرآنى و حدیث) ص 119 ـ 122; علوم قرآنى، همان، ص 57 ـ 59 .
[30] ابراهیم، آیه 4.
[31] ر. ک: تفسیر نمونه و المیزان، ذیل آیه.
[32] بقره، آیه 97.
[33] همان، آیه 97.
[34] در این که آیا جبرئیل(ع) همه آیات قرآن را بر پیامبر(ص) نازل کرده است یا بخشى از آن را، بین دانشمندان علوم قرآنى اختلاف است; ولى مشهور علما بر این باورند که شمارى از آیات قرآن، بدون واسطه جبرئیل بر آن بزرگوار فرود آمده است.
[35] تکویر، آیه 19 ـ 21.
[36] تفسیر نمونه، ج 26، ص 134 و 135 و 194 و 195; فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان، ج 10، ص 280 ـ 281.
[37] ر.ک: سیدعلى کمالى دزفولى، شناخت قرآن، ص 94 ـ 95; محمود رامیار، تاریخ قرآن، ص 263 ـ 279.
[38] رامیار، همان، ص 276; محمدباقرحجتى، پژوهشى در تاریخ قرآن کریم، ص 213 ـ 217.
[39] ر.ک: سیدمهدى حائرى، دائرة المعارف تشیع، «حدیث قدسى»; مظفرى، دانستنى هایى از قرآن، ص 34 ـ 38.
منبع: www.maarefquran.com