تصویر ثابت

نسیم وحی :: حکمت های قرآنی l مقالات قرآنی lپند های قرآنی l پرسش و پاسخ های قرآنی

حکمت های قرآنی l مقالات قرآنی l پند های قرآنی l پرسش و پاسخ های قرآنی l مرجع قرآنی l quran l اخبار قرآنی l قرآن l quran points l بانک مطالب قرآنی
نسیم وحی :: حکمت های قرآنی l مقالات قرآنی lپند های قرآنی l پرسش و پاسخ های قرآنی

وبلاگ نسیم وحی در تلاش است تا با کوشش خود، سهمی در گسترش قرآن داشته باشد.
امید است تا سایر افرادی که با مدیریت وبلاگ آشنایی دارند راه ما را ادامه دهند و سعی در گسترش مفاهیم قرآنی داشته باشند تا اینکه مقدمات ظهور آقا امام زمان(عج) فراهم شود و بهار حقیقی به وجود آید.
انشاء الله

آیه منتخب روز

بسم الله الرحمن الرحیم



پیوند ها

تغییر جنسیت از منظر قرآن

چهارشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۱، ۱۰:۱۲ ب.ظ

چکیده:

این نوشتار تغییر جنسیت از منظر فضل الله را به بررسی نشسته است. پیشینه فقهی مفهوم و مراحل تغییر جنسیت و نیز گونه ها و قلمروهای صدق تغییر جنسیت، مباحث درآمدی این تحقیق را سامان داده است. تغییر جنسیت در نگره فضل الله، بررسی انواع جایز و ناروای تغییر جنسیت، بررسی رویکردها و دیدگاه های عالمان مسلمان در تغییر جنسیت و ادله قرآنی جواز طرفداران هر یک از دیدگاه ها، پیکره اصلی این پژوهش به شمار می رود. یادکرد کاستی های ممکن و موجود در دیدگاه فضل الله در فرجامین بخش این تحقیق نشسته است.

کلید واژه ها:

تغییر جنسیت/ دوجنسیتی/ تغییر خلقت/ فطرت/ فقه القرآن
پیشرفت های دانش تجربی و پزشکی ، امکان و بستر تغییر جنسیت را فراهم آورده است. به دلیل رویکرد و اقدام افراد زیادی از زنان و مردان در چهار سوی عالم به فرآیند تغییر جنسیت ، اندک اندک این موضوع به صورت یکی از موضوعات مهم و پرچالش درآمده است. چنان که به دلیل گستره عوامل رویکرد ، گونه ها، آثار فقهی ، حقوقی ، برآیند های روحی و روانی ، اخلاقی و فرهنگی تغییر جنسیت ، این پدیده از مسائل میان رشته ای سه دانش اخلاق ، پزشکی ، فقه و حقوق به شمار می رود و از همین روی ، محور گفت وگوی دانشیان این سه حوزه قرار گرفته و در هر دانشی موافقان ، مخالفان و پرسش هایی را برتافته است .
از این میان بیشترین بار مسئولیت بر عهده دانش فقه است ، آن هم «فقه القرآن»؛ چه از یک سو ، تغییر جنسیت از مسائل نوپدید و نیازمند استنباط و نظریه پردازی با پرسش های بنیادین و بسیاری همچون جواز و یا ممنوعیت ، آثار وضعی ، روانی و تکلیفی است که تا پاسخ درخور نیابد ، دانش های دیگر نیز درباره آن بی نظر خواهد ماند. از سوی دیگر ، سنت و فقه روایی ، با صبغه و رنگ نیاز ها و پرسش های زمان مصبوغ است ، حال آنکه انتظار و چشمداشت از آموزه های قرآنی در حوزه های مختلف و از جمله فقه ، جاودانگی و فرانگری نسبت به زمان و مکان است.

پیشینه فقهی تغییر جنسیت

در موضوع تغییر جنسیت دو بحث قابل شناسایی و تفکیک از یکدیگر است. یک بحث به تعیین گروه جنسی افراد خنثی و دوجنسه ها از راه علائم و نشانه های غالب یک جنس برمی گردد ، بی آنکه عمل جراحی و کار پزشکی بر روی شخص انجام گیرد.
پیشینه این موضوع به پیشینه پیدایش نسل انسانی است. تمامی ادیان آسمانی با این پدیده مواجه بوده اند. در شریعت اسلامی نیز گزارش مبسوطی درباره این موضوع در نصوص روایی ارائه شده است ؛ مانند روایتی که از امام باقر(ع) در تعیین جنسیت خنثای مشکل در زمان حاکمیت امام علی(ع) نقل شده (طوسی، تهذیب الاحکام ، ۹/۴۵۴) و در ابواب مختلف فقهی چون ارث خنثی ، ازدواج ، محارم ، احکام عبادی و... خنثی از سوی عالمان و فقهای اسلامی در این باره بحث و تحقیق صورت گرفته است.
بحث دوم ، تغییر جنسیت افراد یک گروه جنسی به وسیله عمل جراحی است. این بحث در فقه اسلامی پیشینه چندان طولانی ندارد . نخست به دلیل نوآمدبودن ابزار و امکانات پزشکی این فرآیند ، دیگر اینکه پس از طرح و پیدایش موضوع تغییر جنسیت، باز هم در فقه و میان فقهای اهل تسنن ، در مورد جواز و یا ممنوعیت و آثار آن ، بحث مبسوط و فقهی به میان نیامد ؛ زیرا فقه سنی در این باره موضع نفی و انکار پیشه کرد . پیداست که نفی و انکار ، کوتاه ترین راه پایان بخشیدن به مباحث و پرسش های فرعی و پیرامونی یک موضوع است. اما در فقه شیعه و از منظر فقهای شیعی، در کمتر از نیم قرنی که از تاریخ طرح این مسئله می گذرد ، پژوهش های درخوری انجام یافته و استفتائات و مقالات متعددی پیرامون آن پدید آمده است.
از اولین فقیهان شیعه که با این موضوع روبه رو گشت و لاجرم به بحث علمی و استنباط و فتوا پرداخت ، امام خمینی; بود که در سال ۱۳۴۳ در اثر گرانسنگ فقهی خویش «تحریر الوسیله»، این موضوع را ذیل عنوان مسائل مستحدثه به استنباط نشست، و در ضمن ده مسئله، جوانب مختلف این موضوع را به بحث و بررسی گرفت و به روا بودن اصل تغییر جنسیت فتوا داد. (امام خمینی ، ۲/۶۲۷)
پس از این فتوا ، هرچند موضوع تغییر جنسیت در قلمرو مسائل نوآمد فقه اسلامی شیعی جای گرفت ، اما اظهارنظر از سوی فقها درباره آن همچنان مسکوت بود ، تا اینکه دگر بار، در سال ۱۳۶۴، فردی (فریدون سابق و مریم ملک آرای بعدی) حضوری خدمت امام;رسیده و با بیان این استدلال که از نظر روانی خود را یک زن می داند، از ایشان برای تغییر جنسیت کسب تکلیف کرد و امام;پس از تأیید پزشکان متخصص ، به او اجازه چنین کاری را صادر فرمودند. پس از آن بود که روند حقوقی و قانونی این مسئله در یک کشور مسلمان تسهیل گردید. چنان که از آن پس ، راه بحث استدلالی و فقهی بر روی این موضوع گشوده شد و مجتهدان و مراجع شیعه درباره آن به بحث و استنباط پرداختند.
از جمله متفکران و فقهای شیعی که به موضوع تغییر جنسیت پرداخت و اظهارنظر کرد ، سید محمد حسین فضل الله، مجتهد و تئوری پرداز لبنانی بود. فضل الله در شمار معدود اندیشه ورزان مسلمانی است که در خارج از ایران، به صورت استدلالی و فقهی به این موضوع پرداخته است. فتوا و ابراز نظر فضل الله مبنی بر روابودن گونه هایی از تغییر جنسیت ، به دلایلی چند ، نگاه های بسیاری را به خود معطوف داشت و مجادلات علمی ، فقهی و رسانه ا ی پیرامون این موضوع را برتافت .
نخست به دلیل پیشینه مخالفت عالمان مسیحی لبنان و دیگر مسیحیان جهان و نیز فقهای مذهب تسنن با این عمل. دوم، انعکاس و بازتاب نظر فضل الله از طریق ابزار های فراگیر رسانه ای و اطلاع رسانی امروزی. و سوم ، موقعیت فرهنگی و جغرافیایی ویژه لبنان که از آن به چهارراهه تلاقی فرهنگ های جهانی یاد می شود و هر دیدگاه و نظری که در آن قلمرو جغرافیایی ابراز گردد ، در کوتاه ترین زمان ممکن انعکاس جهانی می یابد.
این نوشتار دیدگاه فضل الله ، مبانی و ادله قرآنی وی بر صدور فتوای جواز تغییر جنسیت و شرایط و شاخصه هایی را که بر روابودن این کار مؤثر افتاده، به تحقیق نشسته است. تنقیح و شفافیت هرچه بیشتر و بهتر موضوع ، نیازمند پیشداشت هرچند گذرا و فهم چیستی ، پرسش ها، دیدگاه های مطرح شده از سوی اندیشمندان و فقها در ممنوعیت و جواز ، و نیز گونه های تغییر جنسیت است.

مفهوم تغییر جنسیت

دستگاه آفرینش برای رسیدن به اهدافی چون آرامش و امنیت روحی ـ روانی و نیز تکثیر و تداوم نسل انسانی، مکانیسم زوج آفرینی آدمیان را برگزیده و برای هر یک از دو زوج ، وظایف و کار ویژه ای در نظر گرفته است. هر یک از دو زوج انسانی ، لاجرم و برای آنکه بتواند کارویژه های خود را به ثمر بنشاند، متناسب با کارویژه های جنسی ، در دو عرصه ساختارهای اندامی ، روحی ـ روانی و ذهنی ، صفات ، خصوصیات و شاخصه های متفاوت با دیگری دارد که در غریزه و سرشت هر یک از دو گروه زنان و مردان ، به ودیعت نهاده شده است. مانند اینکه در غریزه مرد نیاز و طلب، و در غریزه زن ناز و جلوه قرار داده است و ضعف جسمانی زن را در مقابل نیرومندی جسمانی مرد ، با این وسیله جبران کرده است (مطهری ، /۴۹- ۴۷). و نیز همواره این مأموریت به جنس نر داده شده است که خود را دلباخته و نیازمند به جنس ماده نشان بدهد. مأموریتی که به جنس ماده داده شده، این است که با پرداختن به زیبایی و لطف و با خودداری و استغنای ظریفانه ، دل جنس خشن را هر چه بیشتر شکار کند و او را از مجرای حساس قلب خودش و به اراده و اختیار خودش در خدمت خود بگمارد. (همان)
از این سبب در نظام هستى ، زنان و مردان هر یک به طور هم زمان دو تمایل و خواسته را در نهاد خویش دارند : از یک سو به تنهایى خود را ناقص و نیازمند به دیگری می بیند و بر پایه نظام و قانون مندی اشتیاق ناقص ، به کمال ، مشتاق و مایل به پیوستن به جنس مخالف است. از سوی دیگر ، خواهان ایفای همان نقش و کارکردی است که طبیعت بر عهده او گذاشته است. نتیجه این دو جذبه و کشش آن می شود که هر یک از زنان و مردان ، تمایل طبیعی به پیوستن به جنس دیگر را با رغبت و علاقه مندی به حفظ هویت و جنسیت مخصوص خود جستجو کنند .
اما در برخی موارد اتفاق می افتد که فردی بی آنکه از تمایل پیوستن به دیگری اعراض کند ، خواهان تغییر نقش و دگردیسی کارویژه هایی است که طبیعت بر عهده او گذارده است. نتیجه این تمایل ، اقدام به تغییر جنسیت است . بدین ترتیب تغییر جنسیت ـ در کامل ترین مصداق خود ـ بدین معناست که فردی از جنس مردان و یا زنان با شاخصه های فیزیولوژیکی و روحی مردانه و یا زنانه ، تصمیم بگیرد شاخصه های فیزیولوژیکی و عضوی خود را که تعیین کننده جنسیت و از نشانه های اصلی قرار گرفتن شخص در یکی از دو گروه مردان و زنان به شمار می رود ، به جنس مخالف تغییر دهد. اما اینکه در این فرآیند به چه پیمانه صفات و خصوصیات معنوی ، روحی و روانی که با ژن های هر یک از دو گروه زنان و مردان درهم تنیده است ، تغییر می پذیرد ، از حیطه دانش هایی چون فقه و حقوق بیرون است و فراخنای بسیاری برای چون و چرا دارد.

مراحل تغییر جنسیت

در رهیافت به حکم تغیر جنسیت، دو مرحله قابل تصویر و پژوهش است : مرحله ثبوت و مرحله اثبات . مرحله ثبوت از چگونگی پدید آمدن و تکوین جنس نر و یا ماده در آغاز انتقال کروموزم های مرد به رحم زن سخن می گوید و فرآیندی که در طی آن ، زن و یا مرد بودن جنین و یا حد وسط این دو (خنثی ، منسوخ و... ) مشخص می گردد .
پاسخ به این کیفیت و چند و چون این مرحله بر عهده دانش پزشکی و ژنتیک و از قلمرو دانش فقه بیرون است ، زیرا فقه با موضوع بیرونی و فردی که اینک زن یا مرد و یا حد وسط آن دو است، سروکار دارد. هرچند که پاسخ دانش پزشکی در مرحله ثبوت و چگونگی شکل گیری تشخص جنسیت، می تواند راه رسیدن به پاسخ فقهی این موضوع را هموارتر بسازد . چه براساس دریافت های دانش تجربی ، در هنگام انعقاد نطفه و مراحل بعدی تکوین جنسیت ، زمینه اختلاط شاخصه های دو جنس نر و ماده فراهم است ؛ بدین معنا که امکان دارد فردی با اینکه در نظر عرف مرد انگاشته می شود ـ چون دارای عضو تناسلی مرد است ـ، واقعاً از ناحیه سایر مشخصات فیزیکی و روحی و روانی زن باشد و یا بالعکس، و این بدان سبب است که گاهی در شکل گیری عضو تناسلی برای جنین، اختلال هایی رخ می دهد که موجب می شود جنین در تمام جهات و خصوصیات ، مسیر یک جنسی را طی نکند، بلکه آمیزه ای از صفات روحی ـ روانی و فیزیولوژیکی هر دو جنس در وجود او به هم بپیوندد. به عنوان نمونه ، ممکن است بر اثر ضعف فعالیت تخمک ها، برای مرد عضو تناسلی زن پدیدار شود، و به سبب تراویدن مواد لازم از غیر تخمک ، در زن ، عضو تناسلی مرد به وجود آید.
اگر دانش پزشکی، کیفیت انعقاد جنین و اصالت و اولویت هر یک از مذکر یا مؤنث بودن و عرضی بودن خصوصیات جنس دیگر را بازگو کند، بی شک دانش فقه ، آسان تر به اصل حکم عمل جراحی و نیز سایر احکام فرد پیش از عمل و احکام و آثار پس از آن ، پاسخ می دهد (مؤمن قمی، /۹۲)، زیرا اگر این مطلب مسلم باشد که فردی می تواند به غیر از داشتن عضو تناسلی مردانه، در سایر خصوصیات جسمی ، روحی و روانی یک زن باشد ، بی گمان در ادامه زندگی اگر چنین شخصی بخواهد در قالب شوهر خانواده ایفای نقش کند ، هم خود به رنج و زحمت روحی ، روانی و کارکردی می افتد، و هم خانواده او نمی توانند انتظارات و کارکرد های بهینه و تمام عیار یک مرد و شوهر را از او ببینند و انتظار داشته باشند. همین سان است مردی که به دلیل داشتن عضو تناسلی زنانه ، زن قلمداد شده است و حال آنکه او واقعاً یک مرد است و خصوصیات و کارکردهای مردانه از وی توقع و انتظار می رود.
بدین سان حکمی که درباره این افراد صادر می شود، با حکم فردی که طبیعت و آفرینش، صادقانه خنثی بودن وی را تبارز داده است ، تفاوتی نخواهد داشت ، بلکه حکم تغییر جنسیت در این افراد نه تنها می بایستی جایز شناخته شود ، که مصلحت زندگی این افراد و خانواده های آنان می طلبد حکم تغییر جنسیت از جواز ، به دایره احکام بایدی (استحباب و یا وجوب) تغییر یابد. لکن در واقعیت موجود و تا زمانی که تعامل و رابطه میان دو دانش فقه و پزشکی ناظر بر یکدیگر نباشد ، احکام فقهی با زنان و مردانی که در عرف به یکی از دو گروه جنسی ملحق و یا خنثی شناخته می شوند ، سروکار دارد و تکلیف آنها را مشخص می کند.

گونه های تغییر جنسیت

تغییر جنسیت را به طور کلی به شش نوع می توان تصور کرد:
۱ـ تغییر جنسیت افراد سالم و کامل، که فرد کاملاً متعلق به یکی از دو گروه زنان و یا مردان است و هیچ مشکل زیستی ندارد، و یا خصیصه ای از خصوصیات روحی و روانی جنس مخالف را در خود نمی بیند. در این فرض ، عمل جراحی روی شخصی انجام می شود که تنها یکی از دو عضو تناسلی را دارد و از گروه مردان یا زنان به شمار می آید و هیچ گونه نقصی نیز در خلقت عضو تناسلی وی نیست. لکن عمل جراحی بدین منظور انجام می شود که شخص از زمره یکی از دو جنس خارج و به جنس دیگری ملحق شود (البته اگر چنین چیزی امکان پذیر باشد). براساس آمار موارد تغییریافته جنسیت ، این نوع بسیار نادر است و پزشکان کمتری به خواسته این افراد پاسخ مثبت داده و جنسیت آنها را تغییر داده اند.
۲ـ تغییر جنسیت خنثاها یا دوجنسه ها، که بیشترین موارد تغییر جنسیت داده ها را تشکیل می دهند. در این قسم ، عمل جراحی روی کسی انجام می شود که هم زمان هر دو عضو تناسلی مرد و زن را دارد. با عمل جراحی، یکی از دو عضو برداشته می شود تا عضو دیگر رشد بیابد و صاحب آن بتواند به وظایف طبیعی و گروهی خود عمل کند. این گروه به دلیل پاره ای از مشکلات زیستی و احیاناً روحی و روانی، از نخستین و بیشترین کسانی بوده اند که به فرآیند تغییر جنسیت روی آورده و می آورند.
۳ـ تغییر جنسیت افراد منسوخ و کسانی که هیچ گونه عضو زنانه و یا مردانه ندارند . گفته شده است که این دسته ـ شاید به دلیل سهولت کار و یا هر دلیل دیگر ـ در فرآیند تغییر جنسیت نوعاً تبدیل به زن می شوند.
۴ـ تغییر جنسیت عضوی. در افراد دچار مرض (transsexual) که دارای تمایلات هم جنس گرایانه هستند (= خنثایان روانی) که از نمونه های بحث برانگیز این فرایند است.
۵ـ تغییر جنسیت افراد ناقص العضو به منظور کشف جنسیت کامل و تمام شخص. این فرایند جنسی در آن گروه از افراد فرض می شود که علائم یک گروه جنسی را در خود نهفته دارند. اما کشف تمامیت گروه جنسی او مستلزم عمل جراحی و برجسته و نمایان ساختن علائم واقعی مردانگی و یا زنانگی پوشیده در وجود اوست. مانند کسی که در بدن او تنها یک عضو تناسلی وجود دارد، لکن پوشش پوستی و یا چیزی دیگر آن را پوشانده است. با عمل جراحی این پوست برداشته می شود تا نقص جنسی برطرف و عضو واقعی آشکار گردد.
۶ـ تغییر جنسیت در حیوانات و گیاهان.

قلمرو صدق تغییر جنسیت

از مجموع گونه های یاد شده، برخی از اقسام آن در تعریف و قلمرو تغییر جنسیت نمی گنجد تا از جواز و یا حرمت آن گفت وگو شود ؛ مانند:
۱ـ افراد منسوخ. چه در این فرض ، جنسی به جنس دیگر تغییر نیافته ، بلکه جنسیت پوشیده و پنهان فرد آشکار شده است. البته در این فرض آنچه بحث و گفت وگو را برمی تابد ، وجوب و یا استحباب و پسندیده بودن این فرض است. چه بر پای بست این استدلال که ترک عمل جراحی سبب می شود شخص به کار حرامی گرفتار آید و یا واجبی از او ترک شود، می توان ـ از باب مقدمه واجب و یا ترک حرام ـ وجوب عمل جراحی را نتیجه گرفت. چنان که اگر همین شخص پیش از انجام عمل جراحی به واقعیت زن و یا مرد بودن خود یقین پیدا کند، باید گفت بر وی واجب است که به تکالیف مربوط به جنس واقعی خود عمل کند، زیرا عنوان جنس واقعی بر او صدق می کند و در نتیجه ، احکام مترتب بر این جنس او را دربر می گیرد.
۲ـ افرادی که در اصطلاح فقهی «خنثی» تعبیر می شوند و خود بر دوگونه است:
یک: خنثای غیرمشکل. مراد از آن فردی است که مرد و یا زن بودن وی از راه نشانه های شرعی قابل اثبات باشد. انجام عمل جراحی بر روی این قسم از خنثی را نیز نمی توان تغییر جنسیت نامید ، زیرا در این فرض ، شخص در حقیقت به یکی از دو گروه جنسی تعلق داشته ، اما بر اثر پاره ای ناهنجاری های ژنتیکی، نشانه هایی از جنس مخالف در او راه یافته است. در نتیجه اگر چنین فردی تصمیم به رفع ضایعات و زواید عضوی از راه عمل جراحی می گیرد تا بدون دغدغه به جنس اصلی بپیوندد، دلیل و مستندی بر حرمت و ناروابودن آن نمی توان ارائه داشت . حتی اگر دلایل مربوط به حرمت تغییر جنسیت را اثبات کننده حرمت چنان کاری بدانیم ، شامل این فرض نمی شود.
در خنثای غیرمشکل ، تنها در یک فرض تغییر جنسیت صدق می کند و آن، هنگامی است که شخصی تصمیم بگیرد عضو غالب و تعیین کننده گروه جنسی را با عمل جراحی از بین ببرد و به جنس مخالف بپیوندد. مانند خنثایی که بر پایه نشانه ها و علائم شرعی و فیزیولوژیکی ، به مرد بودن وی حکم شده است ، لکن او با عمل جراحی، عضو تناسلی مردانگی خود را برمی دارد تا جنبه زنانگی وی تقویت شود و به گروه زنان درآید.
دو: خنثای مشکل. مقصود از خنثای مشکل فردی است که در عین داشتن عضو تناسلی مردانه و زنانه ، تعیین مرد و یا زن بودن وی از راه نشانه های شرعی میسر و ممکن نباشد. در صدق عنوان تغییر جنسیت بر این فرد پس از عمل جراحی ، دو احتمال قابل تصور است. احتمال نخست اینکه عمل جراحی بر روی چنین فردی ، به هر روی تغییر جنسیت گفته می شود؛ زیرا عنوان و گروه جنسی که پس از عمل جراحی بر این فرد صدق می کند ، پیش از عمل جراحی بر او صادق نبوده است ، پس تغییر جنسیت محقق شده است.
احتمال دوم آن است که در هر دو صورت ، عنوان تغییر جنسیت بر این فرد صادق نباشد؛ چه پس از عمل ، اگر این فرد به گروه زنان ملحق شود، ما یقین به تغییر جنسیت نداریم تا احکام و لوازم تغییر جنسیت را به او نسبت دهیم و یا اجرا کنیم ، زیرا احتمال می رود این شخص در حقیقت همین عنوان فعلی را پیش از عمل نیز داشته است. تنها با احتمال خلاف نمی توان موضوع تغییر جنسیت را محقق دانست و احکام جنس مخالف را بر او مترتب دانست . همین سان است اگر به گروه مردان ملحق شود. اصل اولیه نیز کمکی به موضوع نمی کند ، چون اصل مرد نبودن با اصل زن نبودن به یک حد و پیمانه بر این شخصی جاری است و هیچ یک تقدم رتبی بر دیگری ندارد.
۳ـ افرادی که دارای کاستی و نقص عضوی هستند، اگر عمل جراحی برای ظاهرسازی جنسیت و برطرف کردن مانع بر روی آنان انجام بگیرد ، عنوان تغییر جنسیت بر این فرایند صادق نیست ، زیرا با عمل جراحی ، جنسیت فرد تغییر نیافته، بلکه حقیقت نهفته در وجود وی آشکار شده است.
۴ـ تغییر جنسیت در حیوانات و گیاهان هرچند در قلمرو بحث ـ از این نظر که تغییر جنسیت شمرده می شود ـ می گنجد، اما چون سخن بر سر تغیر جنسیت در انسان هاست ، این نوع از تغییر جنسیت نیز موضوع بحث نیست . گذشته از اینکه تغییر جنسیت حیوانات و گیاهان از نظر حرمت و جواز ، کمتر مورد نزاع و مناقشه بوده و به رغم مخالفت های اندک ، در عرف جوامع علمی و انسانی ، به صورت امر پسندیده و مطلوب و در روند بهبود معیشت و رفاه زندگی انسان ها ، مؤثر شناخته شده است.
بدین ترتیب تنها قسم اول از اقسام پیش گفته و نیز فرض دوم از خنثای غیرمشکل و یک احتمال از دو احتمال خنثای مشکل در تعریف تغییر جنسیت و قلمرو بحث از جواز و عدم جواز این عمل باقی می ماند.

تغییر جنسیت در نگره فضل الله

بر پای بست آنچه در گونه های تغییر جنسیت آوردیم ، فضل الله از میان انواع یاد شده ، تنها به سه گونه آن اشاره کرده و به تبیین احکام آنها پرداخته است:
۱ـ تغییر عضو جنسی: صورت نخست ، تغییر عضو تناسلی در خنثایان روانی است که به باور فضل الله، از پدیده های فرهنگ غربی و حرام است؛
«(نخست) حالتی است که در شرایط جدید ، به ویژه در کشورهای غربی گسترش یافته است، که با عمل جراحی ، عضو تناسلی مردانه برداشته و به جای آن ، مشابه عضو تناسلی زنانه ایجاد می شود. و برای بروز پاره ای از علائم جنس مؤنث ، یک و یا چند قطره هورمون زنانه نیز تزریق می گردد. این اقدامات هرچند به تغییر ظاهری عضو مردانه و زنانه و همین سان بروز پاره ای از علائم زنانگی چون نازک شدن صدا ، برجسته شدن پستان ، ریزش مو و تغییرات دیگری از این دست می انجامد ، اما سایر خصوصیات جسمی و روحی مرد بودن همچنان در شخص باقی می ماند. حال شخص در این وضعیت ، شبیه افراد خنثی شده ای است که عضو تناسلی مردانگی وی قطع شده است.» ۱ (فضل الله ، فقه الحیاه ، /۲۲۷)
به نظر فضل الله، ریشه های این رویکرد را می باید در انحطاط اخلاقی و فرهنگی تمدن غربی سراغ گرفت؛
«و ما هی الاّ عملیه احتیال علی الواقع لایجاد تبریر للشاذّین جنسیاً فی ممارسه اللواط الذی لا زاله الغالبیه العظمی من المجتمعات ، ترفضه و تنبذه و تحتقر مَن یمارسه.» (همان)
«این عمل ، جز اقدام فریب کارانه ای نیست که از سوی اقلیت هم جنس بازان غربی برای هموار ساختن راه لواط ، که هماره از سوی اکثریت جوامع بشری مطرود و منفور بوده و انجام دهندگان آن تحقیر می شده، انجام یافته است.»
از منظر شرعی نیز این کار حرام و ممنوع است؛
«و لا یبعد حرمه هذه العملیه.» (همان)
«بعید نیست که این عمل حرام باشد.»
دلیل فضل الله برای حرمت این کار ، اصل کلی حرمت ضرر زدن به جسم است؛
«لأنّها عملیه اضرار بالجسد یتمثل بقطع عضو الذکوره من دون أیه مصلحه توازن هذا الاضرار و عند ذلک یدخل فی دائره حرمه الاضرار بالجسد لاسیّما اذا کان الاضرار بالغا.» (همان)
«زیرا این کار ، ضرر زدن به جسم [از رهگذر قطع عضو تناسلی] است ، بی آنکه مصلحتی جبران کننده ضرر، در آن نهفته باشد . بدین سان در حوزه اصل حرمت ضرر زدن به جسم قرار می گیرد، به ویژه آن گاه که ضرر زیاد باشد.»
و نیز بدان سبب که این عمل جراحی به تغییر جنسیت نمی انجامد و «هیچ چیزی از زن بودن فرد را تغییر نمی دهد.» به طور طبیعی تمام احکام زن بودن که پیش از عمل جراحی بر او جاری بود ، همچنان پابرجاست؛
«ولا تبیح له أقامه أیه علاقه جنسیه کأنثی مع رجال آخرین ، لأنّها ستکون علاقه رجل برجل کما أنّه لا تحوله الی انثی فی احکامها الشرعیه المختلفه.» (همان)
«برای چنین فردی هیچ نوع تماس جنسی که زنان با مردان دارند روا نیست ، چرا که تماس دو مرد به شمار می رود . چنان که در سایر احکام شرعی نیز زن قلمداد نمی شود.»
۲ـ تغییر جنسیت خنثایان: گونه دوم ، تغییر جنسیت افراد خنثی و دوجنسه هایی است که از خنثایان غیرمشکل و دارای نشانه های الحاق به مردان است ، اما با عمل جراحی و برطرف کردن علائم مردانگی ، جنسیت خود را به زن تغییر می دهد؛
«اما الحالات الأخری لعملیه تغییر الجنس و الّتی تتمثّل بتحویل الرجل الخنثی الی انثی و هی حاله اصبحت شائعه و معروفه.» (همان)
«از حالت های دیگر عملیات تغیر جنسیت که امروزه معروف و شایع شده ، تغییر جنسیت مرد خنثی به زن است.»
۳ـ تغییر جنسیت کامل: گونه سوم ، تغییر جنسیت افراد سالم و کامل مرد به زن و دست یافتن وی به تمام خصوصیات و شاخصه های جسمی ، روحی ـ روانی و ذهنی زنانه و بالعکس است ، که هرچند تاکنون به وقوع نپیوسته، اما برخی احتمال می دهند که با پیشرفت دانش بشری امکان تحقق بیابد؛
«در این فرض زن تبدیل به مرد می شود ؛ با تمام اوصاف آن ، همچون داشتن عضو مردانگی و قدرت بر ممارست و انجام عمل جنسی بسان دیگر مردان ، و سایر نشانه هایی که مظهر مرد بودن است. و یا مرد تبدیل به زن شود با همه خصوصیات پیش گفته ، افزون بر کاشتن دستگاه تناسلی زنانه . به گونه ای که در تعریف دانش پزشکی و تشریح ، زنی بسان سایر زنان محسوب شود ، و دستگاه تناسلی زنانه داشته باشد که از طریق آن، به انجام عملیات جنسی همچون دیگر زنان می پردازد و همان حالت ها و لذت هایی را حس می کند که دیگر زنان در هنگام آمیزش جنسی با مردان بدان دست می یابند. به گونه ای که بین او و دیگر زنان ، در شاخصه های اصلی زنانگی ـ و نه اوصاف عارضی مانند داشتن رحم و امکان بارداری که پاره ای از زنان عادی نیز فاقد آنها هستند ـ کمترین فرقی نباشد و در تمامی اوصاف بیرونی و جنسی، به یک زن تمام عیار تبدیل شده باشد.»۲ (همان)
این دو نوع از تغییر جنسیت در دیدگاه فضل الله ، جایز و رواست . مستند وی برای تجویز این دو نوع از تغییر جنسیت بر دو پایه استوار است. نخست فقدان دلیل بر تحریم، و دیگر اصل اباحه اولیه امور؛
«و فی هذه الحالات الأخیره التی ذکرناها لا نمتلک أیّ دلیل أو نصّ شرعی یقضی بحرمتها و ما لم یقم عندنا دلیل شرعی علی تحریم تغییر الجنس بالعنوان الاولی فلا مانع من حیث المبدأ بتغییره و اجراء العملیات الجراحیه التی تتعلق بهذه الخصوص.» (همان)
«در حالت های آخری که برشمردیم ، دلیل و یا نص شرعی که حرمت آنها را اثبات کند ، در دست نداریم ، و تا هنگامی که دلیل شرعی بر حرمت تغییر جنسیت با عنوان اولیه آن وجود نداشته باشد ، مانعی برای انجام عمل جراحی و اصل این نوع تغییر جنسیت ، وجود ندارد.»
در جای دیگر ، فضل الله برای اینکه نشان دهد در این نگره تنها نیست، به فتوای امام خمینی;وآیت الله خویی;مبنی بر تجویز تغییر جنسیت اشاره می کند و اصل حلیت را توضیح بیشتر می دهد؛
«و السبب فی ذلک انّنا لا نملک دلیلاً علی الحرمه ومن المعلوم انّه فی حال التردد و الشک فیما بین الحرمه و الحلیه فالأصل الحلیه.» (همان، /۲۲۹)
«سبب جواز تغییر جنسیت آن است که دلیلی بر حرمت در اختیار نداریم . پیداست که در حال شک و تردید بین حلیت و حرمت ، اصل ، حلیت است.»
پی آیند روشن و طبیعی روا دانستن این دو نوع از تغییر جنسیت ، آن است که فضل الله ، احکام شرعی پس از آن را تابع و برآیندی از وضعیت جدید بشمارد و بگوید:
«و فی حال تتحق هذا المعنی فإنّه لابّد أن یترتب علیه کل الآثار الّتی تترتب علی الحاله الجدیده کما لو کانت انثی من الاساس حیث یجوز لها بعد التحویل أن تتزوّج و تحمل و تلد و یکون ارثها و کلّ الاعمال فیما یترتب علی المرئه من الاحکام و الاعمال باعتبار أنّها غدت امرأه حقیقیه حیث أن الموضوع اذا تبدل ، فان من الطبیعی أن یأخذ الوضع الجدید احکامه الجدیده.» (همان، /۲۳۰)
«با تحقق تغییر جنسیت ، لاجرم تمامی آثار حالت جدید بر آن مترتب می گردد. چنان که اگر از همان اول زن می بود . زیرا با این فرض، پس از عمل جراحی می تواند ازدواج کند ، باردار شود و فرزند بزاید. ارث و سایر اعمال و احکام او ، به اعتبار اینکه فعلاً یک زن قلمداد می شود، بسان دیگر زنان خواهد بود. چه طبیعی است که وضع جدید ، احکام جدید بیابد.»
در مقابل گروهی از فقها و قرآن پژوهان اسلامی ، به حرمت تغییر جنسیت نظر داده اند. این گروه در اندیشه اسلامی بیشتر به نگرش مذهبی اهل تسنن وابسته هستند .

قرآن و تغییر جنسیت

نخستین و مهم ترین دلیل مخالفان تغییر جنسیت ، آیه صدونوزده سوره مبارکه نساء است:(وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِیناً)
«و [شیطان گفت:] آنها را گمراه مى‏کنم! و به آرزوها سرگرم مى‏سازم! و به آنان دستور مى‏دهم که گوش چهارپایان را بشکافند، و آفرینشِ خدایى را تغییر دهند، و هر کس شیطان را به جاى خدا ولى خود برگزیند، زیانِ آشکارى کرده است.»
در این آیه شریفه ، خداوند سخنان شیطان و دستور های او برای پیروانش را بازگو می کند که از جمله ، به آنان دستور می دهد تا خلقت خدا را تغییر دهند.
در تفسیر و مراد از تغییر خلقت الهی ، از سوی مفسران سلف و معاصر، چندین دیدگاه و نظر ارائه شده است که مجموع آنها را می توان در سه دسته کلی جای داد. از این میان ، دو دیدگاه را که برآیند آن حرمت تغییر جنسیت است ، در این قسمت می آوریم ، و به دیدگاه سوم که آیه شریفه را منصرف از تغییر جنسیت می داند و پاسخ و رد این دو نگاه محسوب می شود ، در ادامه دیدگاه جواز تغییر جنسیت خواهیم پرداخت.
الف) مراد آیه، تغییر مادی و جسمی در آفریده های خداوند است . طبری در جامع البیان ، ابن عباس ، انس بن مالک ، عکرمه، شهربن حوشب ، ابوصالح ، حسن و عبدالله را از طرفداران این دیدگاه برشمرده است. (طبری ، ۵/۱۸۲)
در تعیین مصداق و یا کلی بودن تغییر مادی و جسمی ممنوع ، میان طرفداران این دیدگاه اختلاف است. برخی آن را فراگیر و شامل هر نوع تغییر در هر مخلوقی از مخلوقات دانسته اند . برخی نیز آن را به حیوانات اختصاص داده و شکافتن گوش و یا خصی کردن حیوانات را مصداق آن دانسته اند . مؤلف تفسیر هدایت می گوید:
«خداوند چارپایان را آفریده است و هر عضوى از اعضاى آنها به کارى مى‏آید و در پیکر او وظیفه خاصى را انجام مى‏دهد. در نتیجه هر عضو از اعضاى حیوان به صورت غیر مستقیم به انسان خدمت مى‏کند. ولى شیطان او را مى‏فریبد تا آن اعضا را تباه کند تا منافعى که از آن انتظار مى‏رفت، از دست برود.» (مدرسی، ۲/۱۷۵)
گروه سومی نیز قلمرو آیه را تنها انسان دانسته و آیه را به خصی کردن انسان ها که در گذشته نسبت به بردگان و خواجگان حرم سرا مرسوم بوده است ، تفسیر کرده اند. و بعضی نیز تغییرات و جراحی های زیبایی در انسان ها را مصداق آن برشمرده اند. (همان، ۵/۱۸۳)
دکتر وهبه زحیلی (۵/۲۷۷) و ملاحویش آل غازی ، از قرآن پژوهان معاصر ، هرچند مراد و مفهوم آیه را تنها ناظر بر انسان ها دانسته، ولکن در قلمرو انسان ها تغییر ممنوع را گسترش داده و ناروا بودن هرگونه تغییر جسمی را از آیه مبارکه فهمیده اند . آل غازی می نویسد:
«(وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ) من حیث الصوره الظاهره کالخصاء و الوشم ، أو الصفه کنتف الشعر و یسمى التنمیص ، و الوشم و هو تحدید الأسنان و تدقیقها، و وصل الشعر و صبغه و کیه، و التخنث کحلق الشارب و اللحیه تشبها بالنساء، و دهن الوجه بما یغیر لون بشرته بالکلیه، و کل هذه العادات القبیحه ساریه بازدیاد لکلّ ما فیه تبدیل الفطره التی فطر اللّه الناس علیها، و قال (لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّه...).» (آل غازی، ۵/۶۰۹)
«تغییر خلق خدا ، چه از راه تغییر صورت ظاهری باشد مانند؛ خصی و خالکوبی، و یا تغییر صفت باشد؛ مانند کندن مو ، مرتب و نازک کردن دندان ، گذاشتن موی مصنوعی ، رنگ کردن و یا مجعد کردن موی سر، و نیز آرایش های زنانه برای مردان ، همچون تراشیدن ریش و سبیل و یا روغن مالی به صورت ، به گونه ای که پوست اصلی را کاملاً دگرگون نشان دهد ، تمامی اینها افزون بر تمامی آنچه که موجب تغییر فطرت می گردد ـ و در آیه فطرت از آن یاد شده است ـ در قلمرو تغییر خلق خدا قرار می گیرد و حرام است.»
علامه طباطبایی نیز آیه شریفه را ناظر بر تغییرات مادی و جسمانی انسان ها می داند؛
«و ینطبق على مثل الإخصاء و أنواع المثله و اللواط و السحق.» (طباطبایی ، ۵/۸۵)
«(این فراز از آیه شریفه) بر کارهایی چون خصی ، مثله کردن و لواط و سحق تطبیق می کند.»
ب) مراد از تغییر، هر نوع تغییر ؛ چه از سنخ تغییرات مادی و چه تغییرات معنوی، در مخلوقات و آفریده های خداوند است.
فیض کاشانی در «الاصفی» می نویسد:
«‏و لعلّه یندرج فیه کلّ تغییر لخلق اللّه من دون إذن من اللّه کفقئهم عین الفحل الّذی طال مکثه عندهم و إعفائه عن الرّکوب ، و خصاء العبید و کلّ مثله و لا ینافیه التّفسیر بالدّین و الأمر، لأنّ ذلک کلّه داخل فیهما.» (فیض کاشانی، ۱/۲۴۰)
«در فراخنای مفهوم آیه ، شاید هر نوع تغییری جای گیرد که در مخلوقات الهی و بدون اذن او صورت پذیرد ؛ مانند بیرون آوردن چشم شتر نر سالخورده و آزاد کردن آواز سواری ، و نیز خصی کردن بردگان ، و انواع دیگر مثله کردن . این معنا با دیدگاهی که تغییر خلقت را به تغییر دین و امر الهی تفسیر کرده است ، تنافی ندارد ، زیرا که این همه ، در حوزه مفهوم آیه جای می گیرد.»
در این فراخ نگری معنایی، جای تعجب ندارد اگر اطلاق آیه شریفه مستمسک بطلان نکاح سیاهان با سفید پوستان قرار گرفته باشد. ابن عربی در ذیل آیه می آورد:
«روى علماؤنا أنّ طاوسا کان لا یحضر نکاح سوداء بأبیض ، و لا بیضاء بأسود، و یقول: هو من قول اللّه: (فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ‏).» (ابن عربی ، ۱/۱۵۶)
«علمای ما نقل کرده اند که طاووس ، در زناشویی سیاهان با سفیدپوستان حضور نمی یافت، و آن را مشمول تغییر در خلقت خداوند می انگاشت که در آیه شریفه بیان شده است!»
ابن عربی وانگهی پاسخ می دهد که چنین دیدگاهی را می شود از اطلاق و عموم آیه شریفه فهمید، لکن این عموم با سنت و سیره نبوی تخصیص خورده است ، زیرا که آن حضرت برای پسرخوانده خود زید ، که سفیدپوست بود ، کنیز سیاه پوستی را به عنوان همسر برگزید که نتیجه این نکاح ، اسامه بن زید بود و این نکته ، بر طاووس ـ به رغم اندیشمندی وی ـ پوشیده مانده است. (همان)
چنان که پیداست ، طرفداران این دو نگره براساس مفهوم فراز قبلی آیه شریفه، به چنین فهم و رهیافتی رسیده اند. چه در فراز قبلی آیه شریفه ، خداوند سنت زشت جاهلى «بتک» را که در میان بت‏پرستان رایج بوده ، نکوهش کرده و شیطانی شمرده است.
طریحی در «مجمع البحرین» در معنای واژه «بتک» می گوید:
«و هو فعلهم بالنجائب کانوا یشقون أذن الناقه اذا ولدت خمسه ابطن و کان الخامس ذکرا و حرّموا على انفسهم الانتفاع.» (طریحی، ۵/۲۵۷)
«بتک آن بود که عرب ها گوش شتر ماده و نجیب را که پنج شکم می زایید و پنجمین شکم او نر بود ، می شکافتند و بدین وسیله، سوار شدن و گوشت او را بر خود حرام قرار می دادند.»
طبرسی در «مجمع البیان» می گوید:
«التبتیک: التشقیق. و البتک: القطع.» (طبرسی، ۳/۱۷۱)
«تبتیک به معنای پاره کردن و «بتک» به معنای قطع است.»
برخی دیگر از لغت شناسان ، «بتک» را بریدن گوش شتر ، و گروهی نیز بیرون آوردن چشم شتر سالخورده و نر معنا کرده اند. گذشته از صحت و سقم این واژه شناختی ها، تمام این معانی در این نقطه اشتراک دارند که عمل و سنت جاهلی بتک، از سنخ تغییرات مادی و جسمی در مخلوقات الهی بوده است که خداوند آن را یاد کرده و سپس در یک تعبیر کلی ، تغییرهایی از این دست را در آفریده های خود ممنوع و شیطانی قلمداد کرده و فرموده است: «و لآمرنّهم فلیغیرنّ خلق الله».
بدین ترتیب ، تغییر جنسیت به طریق اولی ، در گستره مفهومی آیه شریفه می گنجد. زیرا هرچند نگاه آیه شریفه به تغییرات جسمی مخصوصی در حیوانات است ، اما اطلاق آن هر نوع تغییر مادی در مخلوقات الهی و از جمله تغییر جنسیت انسان ها را شامل می شود.

پاسخ فضل الله به دلیل قرآنی تحریم تغییر جنسیت

چنان که گفتیم، نخستین و مهم ترین دلیل مخالفان بر حرمت تغییر جنسیت ، آیه شریفه صدونوزدهم سوره مبارکه نساء است ـ با توضیحی که گذشت ـ. لکن فضل الله در تفسیر و مراد آیه شریفه ، به دیدگاه سومی باور دارد و بر آن است که آیه مبارکه، از اساس ، کمترین نگاهی بر تغییرات مادی ندارد . از این روی ، آنان که در اثبات حرمت تغییر جنسیت بدان استدلال کرده اند ، راه صواب نپیموده اند. او در تفسیر «من وحی القرآن» و نیز مجموعه گفت وگوهای «فقه الحیاه» به این مطلب پرداخته است ، در «فقه الحیاه» می گوید:
«در پاسخ کسانی که به آیه ۱۱۹ سوره نساء که حیله های شیطان را بازگو می کند ، برای تحریم تغییر جنسیت ـ به اعتبار اینکه تغییر در خلق خداست ـ استدلال کرده اند ، می گوییم : آنچه در آیه شریفه از آن سخن رفته و موضوع قرار گرفته، انسان نیست ، بلکه آفرینش خداست .
بنابراین اگر آیه شریفه را ـ چنان که این عالمان و مفسران گفته اند ـ دلیل بر تحریم تغییر بدانیم، باید دلیل حرمت هر گونه تغییر در همه مخلوقات الهی بدانیم و در آن فرض ، باید تمامی درختان ، گیاهان ، زمین ، کوه ها ، جوی ها و دیگر پدیدارها را به حال خود وانهیم. با اینکه هیچ کسی به این برآیند ملتزم نمی شود. اگر بگوییم این موارد از عموم حکم حرمت تغییر استثنا شده است ، تخصیص اکثر لازم می آید و آن در نزد عاقلان مستهجن است. از سوی دیگر، بیشتر علما تغییرات در این پدیدارها و نیز تغییرات زیبایی در انسان ها و سایر تغییرات از این دست را جایز شمرده اند.»۳ (فضل الله ، فقه الحیاه، /۲۲۷-۲۳۰)
چنان که پیداست ، استدلال فضل الله برای نفی و انکار رهیافت به حرمت تغییر جنسیت از معبر تفسیر آیه شریفه به تغییرات مادی ، بر دو مقدمه و یک نتیجه استوار است:
یک: تفسیر آیه به تغییرات جسمی انسان ها ، تخصیص بدون مخصص و موجب است ؛ چه واژه به کار رفته در این آیه «خلق الله» است . گستره معنایی خلق خدا ، شامل تمامی پدیدارها و از جمله انسان می گردد. از سوی دیگر ، باور به حرمت تغییر مادی در تمام مخلوقات خداوند ، مستلزم تالی فاسد و ناپذیرفتنی است ، زیرا تحفظ بر عموم منع تغییر در مخلوقات الهی ، راه تعامل و ارتباط انسان با طبیعت را می بندد و هرگونه استفاده از طبیعت و تصرف در آن حریم، ممنوع به شمار می آید ، حال آنکه بالاتفاق چنین فهم و برداشتی باطل است.
دو: اگر گفته شود تغییر در طبیعت و پدیدار هایی غیر از انسان از حوزه شمول حکم حرمت تغییر تخصیص خورده و تنها تغییر در مخلوق انسانی در قلمرو حکم حرمت مستفاد از آیه شریفه باقی مانده است، تخصیص اکثر لازم می آید که نزد عقلای عالم مستهجن و مردود است.
نتیجه: برآیند این دو مقدمه آن است که آیه شریفه ، از اساس ، ناظر به تغییرات مادی نیست ، بنابراین نمی شود حکمی درباره تغییرات مادی ؛ چه تغییرات مادی در انسان ها ـ هرگونه تغییری که بتوان در مورد انسان ها تصور کرد؛ از تغییر جنسیت گرفته تا سایر تغییرات همچون خصی ، مثله کردن و تغییرات زیبایی اعضا و اندام ـ، و چه تغییر نسبت به سایر پدیدارها و آفریده های الهی را از آیه شریفه استنباط کرد.
بر این استدلال و سخن فضل الله باید افزود که برداشت عام از آیه شریفه به گونه ای که تمامی انواع تصرفات در پدیدارها را شامل گردد، با شمار بسیاری از آیات دیگر قرآن که طبیعت را مسخر انسان معرفی می کند و آدمی را به اعمار و بارور ساختن طبیعت فرمان می دهد، در تعارض است؛ مانند:
۱ـ (... هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها...)(هود/۶۱)
«اوست که شما را از زمین آفرید و آبادى آن را به شما واگذاشت.»

از مجاهد روایت شده که وی گفته است:
«أن استعمر من العمرى بضم فسکون مقصور.» (آلوسی ، ۶/۲۸۶)
«استعمار از ماده «عمری» ـ به ضم و سکون مقصور ـ است.»
آلوسی در تفسیر «روح المعانی» در توضیح مفهوم «عمری» می گوید:
«و هی ـ کما قال الراغب ـ فی العطیه أن تجعل له شیئا مده عمرک أو عمره، و المعنى أعمرکم فیها و رباکم أی أعطاکم ذلک مادمتم أحیاء ثم هو سبحانه وارثها منکم، أو المعنى جعلکم معمرین دیارکم فیها لأن الرجل إذا ورث داره من بعده فکأنما أعمره إیاها لأنه یسکنها عمره ثم یترکها لغیره.» (همان)
«عمری ـ همان طور که راغب در مفردات گفته ـ به معنای بخشیدن چیزی به فردی در مدت زمان عمر و حیات بخشنده و یا بخشوده شده می باشد . بنابراین معنای «استعمرکم» در آیه چنین است که خداوند زمین را در مدت زمان عمر و زندگی تان به شما بخشید ، و پس از مردن شما، خداوند خود وارث زمین خواهد بود. یا اینکه معنای آیه چنین است که خداوند شما را آبادگران زمین قرار داد ، زیرا فردی که خانه ای را پس از خود به ارث می گذارد ، به منزله آن است که آن خانه را برای دیگری آباد کرده است ، زیرا که او تا زنده است ، ساکن آن خانه است، ولی پس از خود ، برای دیگری وا می نهد.»
وی در ادامه می آورد:
«أعمرته الأرض و استعمرته إذا جعلته عامرها و فوضت إلیه عمارتها.» (همان)
«او را به عمارت یا استعمار زمین گماشتم ، یعنی او را آبادکننده زمین قرار دادم و آبادانی آن را بدو واگذار کردم.»
وی سپس می افزاید : راغب و بسیاری از مفسران دیگر ، همین تفسیر از آیه را پذیرفته اند ، چنان که «زید بن اسلم» و «کیا» در تفسیر آیه گفته است:
«المعنى أمرکم بعماره ما تحتاجون إلیه من بناء مساکن و حفر أنهار و غرس أشجار و غیر ذلک.» (همان)
«یعنی شما را به عمارت چیزهایی که به آن نیاز دارید؛ همچون ساختن خانه ها، کندن نهرها ، غرس درختان و مانند اینها فرمان داد.»
۲ـ(...وَبَوَّأَکُمْ فِی الأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً وَتَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُیُوتاً...)(اعراف/۷۴)
«شما را در زمین مستقر ساخت که در دشت هایش، قصرها براى خود بنا مى‏کنید و در کوه‏ها، براى خود خانه‏ها مى تراشید.»

شیخ طوسی در تفسیر آیه مبارکه می نویسد:
«ومعنى الآیه التذکیر بنعم اللَّه من التمکین فی الأرض و التسخیر حتى تبوأوا القصور و شیدوا المنازل و الدور.» (طوسی ، التبیان، ۴/۴۵۱)
«معنای آیه یادکرد نعمت های الهی از تمکن و استقرار بخشیدن انسان در زمین و مسخر کردن زمین برای اوست تا قصرها برپا کنند و منازل و خانه های استوار بسازند.»
۳ـ (أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَهً وَ باطِنَهً...)(لقمان/۲۰)
«آیا ندیدید خداوند آنچه را در آسمان ها و زمین است، مسخّر شما کرده و نعمت هاى آشکار و پنهان خود را به طور فراوان بر شما ارزانى داشته است؟»
«تسخیر» یعنى واداشتن چیزی به کار و عمل با قهر و اجبار. راغب گوید:
«تسخیر آن است که شى‏ء را برای رسیدن به غرض مخصوصی با قهر سوق دهند.» (راغب اصفهانی، /۴۰۲)
طبرسى آن را رام کردن گوید ، که عبارت دیگرى از سوق دادن قهری است (قرشی، ۳/۲۴۳۹). دیگران نیز نزدیک به همین معنا را گفته‏اند. (همان)
بدین سان آیات شریفه نه تنها تصرف در طبیعت را ممنوع نمی داند ، بلکه آن را یکی از جلوه های نعمت الهی به انسان ها معرفی می کند و از آدمیان ، عمران و آبادانی و بارور ساختن قهری طبیعت را می طلبد . پس مسخر قرار دادن طبیعت برای بشر و نیز طلب اعمار آن ، با حرمت و ممنوع انگاری تغییر در طبیعت ناسازگار و معارض است ، و همین خود گواه آن است که آیه مورد بحث ، کمترین نگاهی به تغییرات مادی در مخلوقات الهی ندارد و باید معنا و مفهوم دیگری برای آن سراغ گرفت.
از این روی ، فضل الله پس از رد نگره تفسیر آیه به تغییرات مادی و فیزیکی ، این پرسش را مطرح می کند که اگر آیه شریفه ناظر بر تغییرات مادی نیست ، مراد از آن چه نوع تغییر است؟ در پاسخ می گوید : مراد تغییرات معنوی؛ همچون دور ساختن انسان از خدا و عبودیت الهی ، و تغییر سرشت و فطرت انسان ها از مسیر توحید و خداپرستی به سمت شرک ، الحاد و دین ستیزی است؛
«پاسخ آن است که آیه سی ام سوره روم به معنای مراد از این آیه اشاره دارد و نشان می دهد که مقصود از تغییر خلقت ، تغییر فطرت است ، زیرا خداوند انسان را بر فطرت توحیدی آفریده است ، اما در این میان ، کسی می خواهد فطرت و خلقت آدمی را تغییر دهد و او را از توحید به شرک منتقل کند. طبیعی است آنچه شیطان در کار دور ساختن انسان از خدا و توحید انجام می دهد و با نقش او سازگاری دارد ، همین معناست. چنان که پاره ای از روایات تفسیری نیز همین را می گوید ، و بدیهی است که نقش اساسی ابلیس ، هیچ تناسبی با تغییرات مادی و پزشکی ندارد.»۴(فضل الله ، فقه الحیاه، /۲۲۷-۲۳۰؛ من وحی القرآن ، ۵/۴۷۰)
رهیافت فضل الله در تفسیر آیه شریفه مبنی بر اینکه مراد تغییرات معنوی است و نه مادی ، به صورت کلی همان است که بسیاری از مفسران و قرآن پژوهان دیگر نیز گفته اند . لکن همان سان که در تبیین دیدگاه باورمندان به تغییر مادی آوردیم که آنان در تعیین مصداق تغییر مادی اختلاف کرده اند ، در میان طرفداران نظریه تغییر معنوی نیز در تعیین مراد از تغییر معنوی مورد نکوهش در آیه مبارکه ، اختلاف و ناهمسانی دیده می شود . کشف این تمایزات می تواند به فهم بهتر نگاه فضل الله و شناخت زاویه تفاوت آن با سایر دیدگاه های باورمند به تغییرات معنوی کمک کند.
الف) تغییر دین (عصیان) خداوند: برخی از مفسران مراد آیه را تغییر در دین خدا دانسته و گفته اند : شیطان مشرکان را وسوسه می کند و به ایجاد تغییر در دین خدا فرا می خواند.
طبری پس از یادکرد سه دیدگاه در بین اصحاب و تابعان در تفسیر این فراز از آیه شریفه ، عکرمه ، مجاهد ، قتاده ، سدی ، ضحاک بن مزاحم ، ابن زید ، ابراهیم و قاسم بن بزه را از کسانی می شمارد که آیه را ناظر به تغییرات معنوی می دانند ، و خود نیز همان را برمی گزیند و می گوید:
«و أولى الأقوال بالصواب فی تأویل ذلک قول من قال: معناه: و لآمرنهم فلیغیرّن خلق الله، قال: دین الله.» (طبری، ۵/۱۸۳)
«نزدیک ترین رأی به صواب در تفسیر این جمله ، سخن کسی است که آن را به معنای امر شیطان به مشرکان برای ایجاد تغییر در دین خدا می داند.»
او سپس تغییر دین خدا را به مفهوم عصیان خداوند، با ارتکاب منهیات و ترک واجبات می داند ، زیرا شیطان آدمی را به این همه فرا می خواند. (همان)
طبری برای اثبات این نظر، به آیه سی ام سوره شریفه روم استدلال می کند:
«و ذلک لدلاله الآیه الأخرى على أن ذلک معناه ، و هی قوله: (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ).» (همان)
«آنچه گفتیم، به سبب آیه دیگری از قرآن است که دلالت می کند مراد از آیه مورد بحث ، همین معناست و آن، آیه فطرت است.»
اما رأی کسانی که به این آیه برای ممنوعیت تغییرات جسمی و مادی تمسک کرده اند ، به باور طبری دور از حقیقت است ، زیرا ساختار بیانی آیه شریفه تغییرات مادی را برنمی تابد و بیانگر نادرستی آن دیدگاه است؛
«توجیه درستی برای این نظر نمی توان سراغ گرفت که می گوید شیطان مشرکان را به تغییر پاره ای از کارهایی که خداوند منع کرده و یا ترک بعضی کارهایی که به آن فرمان داده ، دعوت کرده است ، مانند خالکوبی و یا خصی کردن .
منشأ این دیدگاه آن است که گمان کرده اند معنای آیه تغییرات جسمی است ، حال آنکه در این فراز از کلام الهی که خداوند سخن شیطان را باز می گوید ، نکته ای است که حکایت از نادرستی این دیدگاه دارد و آن این است که بریدن و یا سوراخ کردن گوش چهارپایان که در فراز قبلی بیان شده و شیطان مشرکان را بدان فراخوانده است ، به صورت شفاف و روشن ، تغییر جسمی در مخلوقات خداست. پس در فراز بعدی آیه شریفه نباید همان مطلب به صورت مجمل بیان شود ، چون خلاف فصاحت است. زیرا قانون کلام فصیح عرب آن است که مجمل را با مفسر و عام را با خاص توضیح دهند ـ و نه بالعکس که لازمه این دیدگاه است ـ و توجیه کلام الهی باید به فصیح ترین شیوه صورت پذیرد، نه به روش های دیگر و غیر فصیح، که کاری است بدون دلیل.»۵(همان)
ب) تغییر احکام الهی: جصاص در «احکام القرآن» و همچنین کیاهراسی در «احکام القرآن» از میان سه دیدگاه تفسیری ، نگاه کسانی را مقبول تر می شمارند که مراد آیه را دعوت شیطان به ایجاد تغییر در دین خدا به معنای تغییر احکام الهی می داند . آن دو با کمترین تفاوتی در گفتار می گویند:
«فإنه روى فیه ثلاثه أوجه أحدها عن ابن عباس روایه إبراهیم و مجاهد و الحسن و الضحاک و السدى دین اللّه بتحریم الحلال و تحلیل الحرام و یشهد له قوله تعالى (لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّم...).» (جصاص ، ۱/۳۶۸؛ ۳/۴۹۹)
«در این آیه سه وجه نقل شده که نخستین آن به روایت ابراهیم ، مجاهد ، حسن ، ضحاک و سدی از ابن عباس است که می گوید: مراد ایجاد تغییر در دین خداوند از راه تحریم حلال و تحلیل حرام است. شاهد بر درستی این دیدگاه آیه فطرت است ـ که دین را خلق خدا دانسته است ـ.»
شماری از روایات نیز دلالت بر همین معنا دارد ، مانند:
علی بن ابراهیم در تفسیر قمی گفته است: «تغییر خلق خدا یعنی امر خدا.» (قمی، ۱/۱۵۳)
در تفسیر عیاشی به نقل از امام صادق(ع)روایت کرده است که آن حضرت فرمود: «فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ» یعنی تغییر فرمان الهی، به آنچه فرمان داده است. (عیاشی ، ۱/۲۵۶-۷)
جابر از امام باقر(ع)روایت کرده است که آن حضرت فرمود: «فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ» یعنی تغییر فرمان الهی، به آنچه فرمان داده است. (بحرانی ، ‏۲/۱۷۵)
طبرسی در تفسیر «فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ» از امام صادق(ع)روایت کرده است: تغییر خلق خدا ، یعنی تغییر امر خدا. (طبرسی ، ۳/۱۷۳)
ج) رفتار غیر دینی: شیخ طوسی در تفسیر تبیان پس از نقل دیدگاه های مختلف ، نظریه تغییر در دین الهی را برمی گزیند . لکن مراد از دین را مفهوم عام و گسترده ای می داند که شامل هر دو نگره پیش گفته می گردد و می توان آن را معادل هر نوع رفتار غیردینی نامید؛
«و أقوى الأقوال من قال: فلیغیرن خلق اللَّه بمعنى دین اللَّه بدلاله قوله: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ» و یدخل فی ذلک جمیع ما قاله المفسرون، لأنه إذا کان ذلک خلاف الدین فالآیه تتناول.» (طوسی، التبیان، ۳/۳۳۵)
«قوی ترین اقوال آن است که تغییر خلق را به معنای تغییر دین دانسته است، به دلیل قول خداوند «فطره الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله...». و در گستره این معنا، تمامی احتمال هایی که مفسران برشمرده اند داخل است ، زیرا هر آنچه خلاف دین باشد ، آیه شامل آن می گردد.»
موافق این دیدگاه نیز روایاتی وجود دارد: جابر از امام باقر(ع)روایت کرده است که آن حضرت فرمود: «فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ» یعنی تغییر دین الهی. (عیاشی ، ۱/۲۷۶؛ بحرانی ، ۲/۱۷۵)
د) ارتداد و خروج از دین: علامه طباطبایی در تفسیر المیزان احتمال می دهد که معنای آیه شریفه، تغییر فطرت انسانی از رهگذر ترک دین الهی باشد ، به دلالت آیه فطرت؛
«و لیس من البعید أن یکون المراد بتغییر خلق الله الخروج عن حکم الفطره و ترک الدین الحنیف، قال تعالى: (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ).» (طباطبایی ، ۵/۹۸)
«بعید نیست که مراد از تغییر خلق خدا ، خروج از حکم فطرت و ترک دین حنیف باشد؛ چه خدای متعال فرموده است: «فاقم وجهک للدین حنیفا...»
تأمل در نظریات یاد شده به این رهیافت رهنمون می گردد که از یک سو تمامی آنان در اثبات نظریه خویش به آیه فطرت استناد کرده اند ، از سوی دیگر و براساس قراین موجود در سخنان آنها ، فطرت از منظر آنان ، نوعی رفتار ایجابی و یا سلبی (عصیان الهی ، تحریم حلال و تحلیل حرام و ترک دیانت حنیف و حقه الهی) است.
لکن فضل الله هرچند ـ و بدان سان که گذشت ـ مفهوم آیه شریفه را تغییر فطرت معرفی می کند ، و از این روی در نگاه آغازین ، گمان می رود با این گروه هم رأی باشد ، اما آنجا که به تبیین معنای فطرت می پردازد ، مشخص می شود که در تعریف فطرت و در نتیجه، فهم و استنباط از آیه فطرت و همچنین آیه مورد گفت وگو ، نظر متفاوت با دیگران دارد. رهیافت روشن تر به معنای فطرت در نگره فضل الله و دیگران، درنگی هرچند اندک در معنای فطرت را می طلبد.
واژه «فطرت» بر وزن «فعلت» در اصطلاح زبان شناسان عرب ، بناى نوع پسوند و مضاف الیه خود را مى‏رساند و مصدر نوعی است . از این روی در آیه مورد بحث که پسوند آن «ناس» است (فطر الناس)، به معناى نوعی از خلقت ویژه است که خداوند انسان را بدان گونه آفریده است. (همان، ۱۶/۲۶۷)
در تبیین و تعیین این خلقت و آفرینش ویژه انسانی ، آراء مختلفی وجود دارد.
۱. فطرت یا خداگرایی درونی انسان: برخی آن را نوعی گرایش و کشش درونی دانسته و در تبیین آن گفته اند:
«همان گونه که دلایل عقلى و منطقى به انسان جهت مى‏دهد ، در درون جان او نیز کشش ها و جاذبه‏هایى وجود دارد که گاهى آگاهانه و گاه ناخودآگاه براى او تعیین جهت مى‏کند... این کشش ها و جاذبه‏ها بر دو گونه است: بعضى ناآگاه است؛ یعنى نیاز به وساطت عقل و شعور ندارد ، همان گونه که حیوان بدون نیاز به تفکر، به سوى غذا و جنس مخالف جذب مى‏شود. اما گاهى تأثیر آن به صورت آگاهانه است؛ یعنى این جاذبه درونى در عقل و اندیشه اثر مى‏گذارد و او را وادار به انتخاب طریق مى‏کند. معمولاً قسم اول را «غریزه» و قسم دوم را «فطرت» مى‏نامند. خداگرایى و خداپرستى به صورت یک فطرت در درون جان همه انسان ها قرار دارد.» (مکارم شیرازی، ‏۱۶/۴۲۳)
برپایه این تفسیر از فطرت ، افزون بر خداگرایی و خداپرستی ، تمامی آموزه های الهی را می توان فطری قلمداد کرد و انسان ها را متمایل به انجام تمامی باید ها و گریزان از تمامی نباید ها توصیف نمود و در نتیجه، عصیان و یا تغییر احکام الهی و نیز ارتداد و یا شرک را تغییر در فطرت و خلقت الهی به حساب آورد.
پاره ای نیز فطرت را نوعی شناخت حصولی و یا حضوری توصیف کرده و خداشناسی را از مصادیق آن برشمرده اند. منظور از حصولی بودن خداشناختی آن است که عقل انسان برای تصدیق وجود خداوند ، نیازی به استدلال و کوشش فکری ندارد ، بلکه به سهولت و آسانی و از راه دیدن موجودات و آفریده ها، درمی یابد که وجود انسان و سایر پدیدارها نیازمند به آفریدگار است ، پس خدایی هست.
مقصود از خداشناسی حضوری نیز آن است که در نهاد و جان آدمی ، ارتباط و پیوست عمیق با آفریننده و پروردگار هستی وجود دارد که گاه و بر اثر اشتغال به امور عادی زندگی ، این ارتباط دچار گسست می شود . لکن در هنگام قطع ارتباط قلب انسان با اسباب و امور غفلت آور دنیوی ، که روی شناخت و توجه به خداوند را پوشانده است ، دوباره آن ارتباط زنده و برقرار می شود (مصباح یزدی، /۳۰). از دلایل خداشناختی فطری به معنای دوم ، آیه معروف به آیه «میثاق» است (اعراف/۱۷۲).
۲. فطرت یا نهاد توحید آشنای آدمی : از میان معانی و تعاریف یادشده برای فطرت ، فضل الله برآن است که فطرت ، گونه ای شناخت پیشینی (علم حصولی) انسان به توحید الهی است؛
«ژرفنای فطرت همان است که در معنای خلقت منعکس و در ذات وجود انسان نهفته است. و همان چیزی است که اساس حقیقت انسان ، سرّ وجود و خاستگاه رویکرد انسان به حق شمرده می شود . و همان است که آدمی را به شناخت یگانگی و شریک ناپذیری خداوند رهنمون می گردد ، زیرا آنچه که مخلوق ، پرورده و در تمام ابعاد نیازمند خداست و نمی تواند بی امداد الهی به خود نفعی برساند و یا از ضرری جلوگیری کند ، چگونه می تواند شریک خداوند قرار گیرد. و بدین سان ، توحید در نزد خرد مصفا و وجدان پالوده ، حقیقت بسیط و شفافی است که ذات آدمی بی کمترین دشواری بدان متصل است . زیرا ذات انسان روی به توحید دارد ، همان گونه که چشم های گشوده به سمت خورشید تمامیت نور خورشید را درمی یابد. و این همان حقیقتی است که در کلام الهی «ان الذین قالو ا ربنا الله ثم استقاموا... » بدان تأکید شده و بیانگر این مطلب است که توحید ، پایه و اساس استواری دین و خاستگاه خطوط پهناور حرکت انسان در زندگی خداجویانه اوست که خدا را در اعماق و پیمایش مدارج کمال و بالایی و در امتداد زندگی می طلبد.»۶ (فضل الله ، من وحی القرآن، ۱۸/۱۲۹)
او سپس فطرت را یگانه اساس شخصیت انسان می شمارد که در فراز و فرود زندگی و طول عمر انسان و شرایط و موقعیت های مختلف ، پایدار می ماند و حقیقتی به نام وجدان در حوزه مفهومی آن جای می گیرد. (همان)
فضل الله مراد و مفهوم آیه معروف به «میثاق» را نیز پیمان سرشتی انسان و شناخت فطری توحید الهی می داند؛
«لأن الفطره تحس بالحاجه إلى اللَّه فی کل شی‏ء ، فالإنسان لایملک أیّه إمکانیه للوجود أو إمکانیه لاستمراره بعیدا عن اللَّه ممّا یجعل من وجوده وجودا مرتبطا باللَّه فی کل شی‏ء. ففی کل نبضه من نبضاته هاتف یهتف بالوحدانیه.» (همان ،۱/۲۸۳)
«فطرت در همه چیز ، نیاز به خدا را حس می کند ، زیرا همین که انسان بی دخالت خداوند ، هیچ نوع تمکن و ظرفیتی برای اصل وجود و استمرار آن ندارد ، هستی آدمی را در تمامی امور به خداوند پیوند می دهد و هر تپشی از تپش های قلب او ، ندای توحید سر می دهد.»
بر پای بست آنچه گذشت ، می توان به این رهیافت نایل آمد که در نگره فضل الله ، فطرت ، از نوع شناخت ها و بینش های نهادی انسان است، و نه گونه رفتار بیرونی و یا گرایش و تمایل درونی . حال آنکه بر اساس دیدگاه دیگرانی که آیه فطرت را مفسر و ناظر بر فهم معنای آیه صدونوزدهم سوره نساء دانسته اند ـ چنان که گفتیم ـ، فطرت را می باید نوعی از رفتار و یا گرایش و کشش درونی تعریف کرد.
برخی از نصوص قرآنی را می توان شاهد بر درستی رهیافت فضل الله در تعریف فطرت دانست ، مانند؛
(أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ*وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ*وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ)(یس/۶۰-۶۲)
«اى فرزندان آدم! آیا با شما عهد نکردم که شیطان را پرستش نکنید که او براى شما دشمن آشکارى است؟ و اینکه مرا بپرستید که راه مستقیم این است؟ او افراد زیادى از شما را گمراه کرد، آیا اندیشه نکردید؟»

در این آیه شریفه ، توحیدباوری و یگانه پرستی ، میثاقی میان خدا و انسان توصیف شده است . بارزترین مؤلفه پیمان ، آگاهی پیمان گذار به چیزی است که انجام آن را تعهد می دهد . پس جنس بشر باید به توحید الهی وقوف و آگاهی داشته باشد تا در صورت انحراف وی از توحید ، احتجاج علیه او معنای معقول بیابد. بدین سان آیه شریفه از یک سو می تواند به فهم آیه فطرت کمک کند و نشان دهد که مراد از آیه فطرت نیز آگاهی سرشتی انسان به توحید و یگانه پرستی است. و نیز بیانگر آن است که کار شیطان و آنچه در گام نخست در چشم انداز تلاش های شیطانی قرار دارد ، جدا کردن انسان از مفاد این پیمان ، یعنی توحید و یگانه پرستی و دست کم، فراموشاندن و یا منحرف ساختن انسان (ولقد اضلّ منکم) از مفاد آن است.
برآیند تعریف فطرت به سرشت توحیدی انسان و مبتنی بر آن ، تفسیر آیه صدونوزده سوره نساء به تلاش پیوسته شیطان (فلیغیرنّ) در تغییر شناخت سرشتی توحید ، این نکته خواهد بود که این آیه مبارکه که مستند مخالفان تغییر جنسیت است ، به تغییرات مادی ارتباط و نظر ندارد ، بلکه بدان معناست که شیطان پیوسته تلاش دارد انسان ها را از خط توحید و یگانه پرستی دور سازد. البته با دور شدن انسان از توحید و یگانه پرستی ، به طور طبیعی ، سایر آثار و پی آیند های روبنایی ، همچون تغییر احکام الهی ، عصیان های رفتاری و زیست و زندگی غیر دینی ، بر این رویکرد مترتب خواهد شد.

منابع و مآخذ

۱. قرآن کریم
۲. آل غازی ، ملاحویش عبدالقادر ؛ بیان المعانی ، دمشق ، مطبعه الترقی، ۱۳۸۳ق.
۳. ابن عربی ، محمد ؛ احکام القرآن ، بی جا، بی نا، بی تا.
۴. آلوسی ، محمود ؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی ، چاپ چهارم ، بیروت ، دار احیاء التراث العربی ، ۱۴۰۵ق.
۵. جصاص ، احمدبن علی ؛ احکام القرآن، بیروت ، دار احیاء التراث العربی ، ۱۴۰۵ق.
۶. خامنه ای ، سید علی ؛ اجوبه الأسفتائات ، ترجمه: احمدرضا حسینی ، چاپ هشتم ، تهران، انتشارات الهدی ، ۱۳۸۴ش.
۷. خمینی، سید روح الله ؛ تحریر الوسیله، قم ، دار العلم ، بی تا.
۸. بحرانی، سید هاشم ؛ البرهان فی تفسیر القرآن ، تهران ، بنیاد بعثت ، ۱۴۱۶ق.
۹. زحیلی ، وهبه ؛ التفسیر المنیر فی العقیده و الشریعه و المنهج ، بیروت، دارالفکر المعاصر ، ۱۴۱۸ق.
۱۰. حقی برسوی، اسماعیل ؛ روح البیان فی تفسیر القرآن ، بیروت ، دار الفکر ، بی تا.
۱۱. زمخشری ، محمود؛ الکشاف عن حقایق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل ، قم ، نشر ادب الحوزه ، بی تا.
۱۲. طباطبایی ، سیدمحمدحسین ؛ المیزان فی تفسیر القرآن ، چاپ سوم ، تهران ، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان ، ۱۳۹۳ق.
۱۳. طبرسی ، فضل بن حسن ؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، تهران ، ناصر خسرو ، ۱۳۷۲ش.
۱۴. طبری ، محمدبن جریر ؛ جامع البیان فی تأویل آی القرآن ، بیروت ، دارالمعرفه، ۱۴۱۲ق.
۱۵. طبری کیاهراسی ، علی بن محمد ؛ احکام القرآن ، بیروت ، دار الکتب العلمیه ، ۱۴۰۵ق.
۱۶. طریحی ، فخرالدین؛ مجمع البحرین ، چاپ سوم ، تهران ، کتابفروشی مرتضوی ، ۱۴۱۶ق.
۱۷. طوسی ، محمدبن حسن ؛ التبیان فی تفسیر القرآن ، بیروت ، دار احیاء التراث، بی تا.
۱۸. .......................؛ تهذیب الاحکام ، چاپ چهارم ، تهران ، دار الکتب الاسلامیه ، ۱۴۰۷ق.
۱۹. عیاشی ، محمدبن مسعود؛ کتاب التفسیر، قم ، مدرسه الامام المهدی، ۱۴۰۹ق.
۲۰. فضل الله ، سید محمدحسین ؛ من وحی القرآن ، چاپ دوم ، بیروت ، دار الملاک ، ۱۴۱۹ق.
۲۱. .................................؛ فقه الحیاه ، بیروت، بی نا، بی تا.
۲۲. فیض کاشانی ، ملامحسن ؛ الاصفی فی تفسیر القرآن ، قم ، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی ، ۱۴۱۸ق.
۲۳. قرشی ، سید علی اکبر ؛ قاموس قرآن ، تهران ، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۵۳ش.
۲۴. قمی ، علی بن ابراهیم ؛ تفسیر القمی ، قم ، دار الکتب العلمیه ، ۱۳۶۷ش.
۲۵. کلینی ، محمدبن یعقوب ؛ الاصول من الکافی ، چاپ چهارم ، تهران ، دارالکتب الاسلامیه ، ۱۴۰۷ق.
۲۶. گرم آبدشتی ، علیرضا؛ احکام پزشکی (فتاوای آیه الله بهجت).
۲۷. مدرسی ، سید محمدتقی ؛ تفسیر هدایت ، ترجمه: گروه مترجمان ، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی ، بی تا.
۲۸. مطهری ، مرتضی ؛ نظام حقوق زن در اسلام ، چاپ چهاردهم ، تهران ، انتشارات صدرا، ۱۳۶۹ش.
۲۹. مکارم شیرازى ، ناصر؛ الفتاوى الجدیده ، چاپ دوم ، قم، انتشارات مدرسه امام على بن ابى طالب۷، ۱۴۲۷ق.
۳۰. ............................. ؛ تفسیر نمونه ، تهران ، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ش.
۳۱. مؤمن قمی ، محمد ؛ «سخنی درباره تغییر جنسیت «، فصلنامه فقه اهلبیت ، شماره ۷.
۳۲. مصباح یزدی، محمد تقی ؛ معارف قرآن ، قم ، دفتر انتشارات اسلامی ، ۱۳۶۷ش.

سایت ها

۳۳. کریمی نیا ، محمد مهدی؛ میزگرد بررسی فقهی و حقوقی تغییر جنسیت   www.shia-news.com/fa/pages/?cid=۱۹۳۷
۳۴. تیت، رابرت؛ فتوایی برای آزادی، روزنامه گاردین ، چاپ لندن ، به نقل از: سایت پزشکان بدون مرز. http://www.pezeshk.us/?p=۲۷۷۰

پی نوشت ها

۱- حاله شاعت فی الأونه الأخیره و خاصه فی مجتمعات الغرب ، تتمثل باجراء عملیه جراحیه یستأصل من خلالها عضو الذکوره و ایجاد تجویف فی موضعه علی اساس انه «فرج» و اعطائه جرعه او اکثر من الهرمون الانثوی لابراز معالم الانثی المظهریه فیه، بحیث لا یخرج هذا الرجل بتکوینه الجسدی التشریحی عن صفت الرجوله و یکون حاله اشبه بحال «المخصی» مع زیاده قطع عضو الذکوره و ظهور بعض معالم الأنثویه مثل رقه الصوت و بروز الثدیین و زوال شعر الوجه و غیر ذلک.
۲- و التی تفترض تحویل الأنثی الی الذکر بکامل مواصفاته کامتلاک العضو الذکری و قدرته علی ممارسه الجنس کما یمارسه أیّ رجل ، بالاضافه الی مواصفات الرجل المظهریه الأخری او تحویل الذکر الی انثی بالشکل الذی ذکرناه سابقاً مع اضافه زراعه عضو و جهاز تناسلی انثوی ، بحیث یکون بالمقیاس الطبیّ التشریحی أمرئه کباقی النساء و عرفا یملک فرجا کفرج النساء ، یمارسه من خلاله العملیه الجنسیه التی یشعر من خلالها بنفس مشاعر و احساسات الأنثی العادیه حین تتمارس الجنس مع رجل فی طبیعه اللذه و افرازاتها بحیث لا یکون هناک أیّ فرق بینه و بین أیّ انثی ، لا فی مواصفات عرضیه کان لا یکون لها رحم أو انّها لا تحمل و هی صفات قد تتواجد فی الأنثی العادیه، و یکون بذلک قد تحول الی انثی عادیه فی صفاتها الخارجیه و خصائصها الجنسیه.
۳- و اذا استدلّ البعض فی حرمه ذلک بالآیه الشریفه (نساء/۱۱۹) بما تتحدث به عن الشیطان فی احابیله، بإعتبار انّ هذا تغییر لخلق الله فانّنا نقول: انّ المراد بخلق الله هنا لیس هو الانسان لان کلمه خلق الله کلمه عامه لکلّ ما خلقه الله ولو اردنا ان نلتزم بحرمه تغییر خلق الله (کما یراه ویفسره هؤلاء العلماء) فانّ علینا ان نبقی کل الواقع من الاشجار والنباتات والارض والجبال والانهار وغیرها علی حالها مع انه لا یلتزم بها احد مما یجعل التخصیص فی هذا العموم بغیرها تخصیصا بالأکثر وهو مستهجن عند العقلاء. مع الاشاره الی التزام غالبیه العلماء بجواز ذلک وجواز تغییر التجمیلی عند الانسان وما الی ذلک.
۴- و الجواب: انّ هناک آیه اشارت الی هذ المعنی بقوله تعالی:
(فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا...)(روم/۳۰). فالمراد اذن من خلق الله هو الفطره لانّ الانسان خلق علی الفطره أی خلق علی التوحید. وانّ هناک من یرید ان یبدل فطره الانسان وذلک بنقله من التوحید الی الشرک ومن الطبیعی ان هذا هو الذی یتناسب مع دور الشیطان فی ابعاد الانسان عن الله وعن وحدانیه الله سبحانه وتعالی ، لذلک «فلآمرنهم فلیغیرن خلق الله...» یعنی فلیبدلن خلق الله وهو الفطره التی اشارت الیها الآیه الکریمه کما انّه قد ورد فی بعض الأحادیث الشریفه ان المراد من خلق الله هنا هو الفطره ومن البدیهی ان الدور الابلیسی الرئیس لا یتناسب مع هذه الأمور الجسدیه والطبیه فلا علاقه له بها.
۵- و لا معنى لتوجیه من وجه قوله: (وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ) إلى أنه وعد الأمر بتغییر بعض ما نهى الله عنه دون بعض ، أو بعض ما أمر به دون بعض. فإذ کان الذی وجه معنى ذلک إلى الخصاء و الوشم دون غیره ، إنما فعل ذلک لأن معناه: کان عنده أنه عنى به تغییر الأجسام ، فإن فی قوله جل ثناؤه إخبارا عن قیل الشیطان: «وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ» ما ینبئ أن معنى ذلک غیر ما ذهب إلیه، لأن تبتیک آذان الأنعام من تغییر خلق الله، الذی هو أجسام. و قد مضى الخبر عنه أنه وعد الأمر بتغییر خلق الله من الأجسام مفسرا، فلا وجه لإعاده الخبر عنه به مجملا، إذ کان الفصیح فی کلام العرب أن یترجم عن المجمل من الکلام بالمفسر و بالخاص عن العام دون الترجمه عن المفسر بالمجمل، و بالعام عن الخاص، و توجیه کتاب الله إلى الأفصح من الکلام أولى من توجیه إلى غیره ما وجد إلیه السبیل.
۶- (فطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها) فی ما یتحرک فیه العمق العمیق للفطره الإنسانیه الکامنه فی معنى الخلقه، و فی حرکه الوجود الذاتی الطبیعی للإنسان، فهی التی جعلها اللّه أساس حقیقته و سرّ وجوده و منطلق انفتاحه على الحقیقه کلها، و هی التی تقوده إلى معرفه اللّه فی وحدانیته التی تأبى الشریک، لأنه لا معنى لشریک یکون مخلوقا للّه و مربوبا له و محتاجا إلیه فی کل شی‏ء، فلا یملک لنفسه نفعا و لا ضرّا إلا به. و بذلک کانت الوحدانیه، فی صفاء العقل، و نقاء الوجدان، هی الحقیقه البسیطه الصافیه التی تتصل بها الذات من دون عناء، لأنها تستقبلها کما تستقبل العیون المفتحه على الشمس، کلّ ما فی الشمس من إشراق النور، و هی التی أکدها القرآن فی قوله تعالى:
(إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ) (الأحقاف/۱۳) مما یوحی بأن التوحید هو القاعده التی یرتکز علیها الدین، و تنطلق منه کل الخطوط العریضه فی حرکه الإنسان فی الحیاه الباحثه عن اللّه فی الأعماق، و فی مدارج السموّ، و فی خط الامتداد.
* مدرس و پژوهشگر حوزه

سیدحسین هاشمی*


منبع: www.maarefquran.org

این صفحه را به اشتراک بگذارید

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

کپی برداری از مطالب تنها با ذکر منبع و ذکر لینک بلا مانع است در غیر این صورت حرام است و ما هیچ گونه رضایتی نداریم

تحلیل آمار سایت و وبلاگ